بهار و نوروز در افغانستان 

دکتر شریف عظیمی

روزنه«نوروز» شروع شکوفایی، زیبایی ودلگشایی است، که ژنده‌ی کهنگی را از تن لحظه‌ها در آورده و سبزه ی طراوت وتازگی را بر قامت ساقه‌ها می‌پوشاند. ترانه ی شادی را بر سر شاخسارها ساز نموده ولاف شادابی را بر لب غنچه‌ها می‌نشاند. در گردش انتقالی زمین،…

بهار و نوروز در افغانستان 

روزنه
«نوروز» شروع شکوفایی، زیبایی ودلگشایی است، که ژنده‌ی کهنگی را از تن لحظه‌ها در آورده و سبزه ی طراوت وتازگی را بر قامت ساقه‌ها می‌پوشاند. ترانه ی شادی را بر سر شاخسارها ساز نموده ولاف شادابی را بر لب غنچه‌ها می‌نشاند. در گردش انتقالی زمین، نوروز و یلدا، زوج خوشبخت روزگارند، که انتظام حرکت زمان را میان خود تقسیم کرده‌اند، ساعت خواب و بیداری زمین را با تفاهم هم‌تنظیم کرده‌اند. طبیعت با لالایی یلدا به خواب رفته و با نسیم نوروزی بیدار می‌شود، همدلی این زوج درطراوت جویبارها به اوج رسیده و شاخه ی شکوهمندی شان در گشایش شکوفه‌ها بهار می‌شود.

الف: سرگذشت والهامات

«نوروز» نه فقط یک واقعه‌ی طبیعی و تقویمی، بلکه اندیشه و آموزه‌ی الهام بخش، امید آور، عشق آمیز و هویت ساز است، که درفش اصالت و اعتبار آن بنا به ادعایی از2340 قبل از میلاد، برتارک تاریخ برآمده و رسم آن به روایتی از عهد ساسانیان تا کنون، متداول بوده و بیرق آن با حدود 4365 سال عمر، به عنوان یکی از کهن ترین میراث‌های فرهنگی – تاریخی بشر در جغرافیای 16 کشور جهان در حال اهتزاز است. نوروز برای شاهان وحاکمان ایران باستان، روز تخت نشینی و تاج گذاری و بزرگ داشت از آن نیز، یکی از بدیهیات بود، اما در کلیت جهان اسلام، کارکرد نوروز برای برخی حکام اموی وعباسی، سررسید سالیانه‌ی داد وستد و پخش و اخذ هدیه و مالیات بود. 

بهار و نوروز در افغانستان 

روز «نوروز» در سیر تاریخی خود، بنا به روایت مورخان، جایگاه سیار و متغیّر در ماه‌های سال داشت، که نخستین بار، تثبیت نوروز برای روز اول حمل/ فرودین سال شمسی، در عصرملکشاه سلجوقی درسال 467 فعلیت یافت و تقویم شمسی نیز توسط امان الله خان در سال 1301 شمسی در افغانستان و سه سال بعد یعنی در سال 1304 شمسی در ایران رسمیت یافت. 

نوروز درافغانستان، اما اضافه بر پیشینه و پسامدهای تاریخی وفرهنگی مشترک، دو اِلمان مختص ادبی وآیینی دارد؛ ترانه‌ی «ملا محمدجان» وجشن «جهنده بالا» دو ویترین اختصاصی برای نمایش نوروز در کشور ماست، که شهرت جهانی دارد. 

یکم:  نوروز در بهار این جغرافیا، با باور دینی مردم پیوند خورده، که متأثر از زمینه‌ی معنایی و هرمنوتیک فرهنگی این قلمرو، شاید از درفش باستانی پیشدادی وکیانی به عنوان نماد استواری کاوه‌ی آهنگر علیه ضحاک ستمگر، در عصر اسلامی به «علم شاه اولیا» بدل شده است. در فولکلور این ملت، «جهنده»، «ژنده» یا «علم شاه اولیا» نسخه ی اسلامیزه شده از نماد باستانی استقامت علیه ستم است، که امروزه رسالت علمداری در برابر کهنگی و بیداد نیز به برافراشتن این نماد تازگی و ایستادگی در مزار امام عدالت محوّل شده است. آیین «جهنده بالا» امروزه، بیشتر نماد و نمود اهتزاز پرچمی است، که امام علی(ع) برای «حسن شنسب» امیر غوریان، فرستاد و وی نیز آن را در پایتخت خود «فیروزکوه» به عنوان نماد پرچم اسلام برداشت، نخستین بار نیز به نقل تاریخ نویسان، «نایب محمد علم» در سال 1288 خورشیدی، آیین «جهنده بالا» را در مزار شریف برگزار نموده و از چوب جنگل‌های ماوراء النهر، «علم شاه اولیاء» را تهیه نموده و با تشریفات خاص بر افراشت. این درفش تاکنون، در روز نوروز، به نام و یاد علی(ع) در مزار شریف و دیگر زیارت گاه‌های منسوب به اهلبیت در افغانستان و نیز پاراچنار پاکستان، برداشته می‌شود و علم افراشته تا چهل روز در محوطه‌ی زیارتگاه، برای زیارت زایران و مراجعان، نگاه داشته می‌شود. 

دوم: آغازگاه ادبیات نوروزی، سه صد سال پیش از پیدایش کشوری به نام افغانستان است، که نسیم نوروزی، روسری عشق عایشه را به گردن ملا محمد جان انداخت و چشمان به هم آمیخته‌ی این دوجوان، شور متقابل دلباختگی را در دل آنان گداخت. عایشه بانو، نذر کرد که اگر خداوند حاجت عشق او را برآورده و سر انجام وصال را قسمت وی بنماید، به زیارت حرم منسوب به امام علی(ع) در مزار شریف رفته و زبان به مهرعلی(ع) گشوده و خدای عشق گستر او را بستاید. مغازله‌ی بی‌قراری این دو شیدا، امیر شیر علی نوایی را مجاب کرد، تا خود پیشقدم شده و این دو دلباخته‌ی هراتی را به هم برساند و با پا در میانی خود، عطر خوش عشق را بر فرهنگ نوروز بیافشاند. این دو دلداده‌ی هراتی با پا در میانی امیر شیرعلی نوایی به هم رسیده و داستان عاشقانه‌ی شان از آن روز با «نوروز» آمیخت و با ترانه‌ی «ملا محمد جان» ماندگار شد، شکرانه‌ی وصال زیبای آنان، نیز سفر عاشقانه برای زیارت مرقد امیرالمومنین(ع) و شرکت در میله‌ی گل سرخ مزار شد. نوروز ماه عسل دلدادگی بود، که دختر وداماد را به مزار کشاند و خوان خوشگواری که مزه‌ی لذیذ عاشقی را بر دل‌های این زوج نشاند.

دراین میان، ملا حسین واعظ کاشفی، مولف کتاب مقتل روضه الشهداء در شرح مصایب کربلا را که در مدرسه‌ی دینی خود، عاشقی همچون ملامحمدجان پرورید و درود خدا بر امیر شیرعلی نوایی که با رسیدگی به عشق رعیت، وصلتی اینگونه مشهور را برقرار نموده و داستانی چنین ماندگار آفرید. سرودن و خواندن ترانه‌ی «ملا محمد جان» هرچند در طول زمان به روز شده است، اما درفرهنگ محلی افغانستان، این عاشقانه‌ی داماد و دختر هراتی، یاد آور میله‌ی نوروز شده است. بدینسان، فرهنگ نوروز، ریشه در عشق، سنت، تاریخ و تمدن باستان دارد و جشن نوروز، پیشینه ی طولانی تر از کشوری به نام افغانستان دارد.

نوروز اینک عمق استراتژیک یک فرهنگ است، که فراخنای تأثیر آن، پرده‌های صرفا معرفتی و احساسی را در نوردیده و پای سنت را به حنای سیاست رنگ نموده است، روح الهام بخش و فرهنگ ساز آن، جای زورگویی را بر مالکان قدرت تنگ نموده است. نوروز، سالهاست که نسبت گذشته‌ی خود با قدرت را گسسته است و با فروتنی تمام، هفت سین یاهفت میوه‌ی برکت را بر سفره‌ی بهار چیده و درمیان شادی‌های مردم نشسته است. نوروز در روزگاری، یک مناسبت لوکس کاخ نشین بود که شاهان و حاکمان، طومار تاج و تخت خویش را زیر عنوان نام او می‌پیچیدند، یا فرصتی که هدایای شاهانه را میان جام زرین نهاده و در پارچه‌های ارغوانی، آراسته و به وزیران و خادمان خود می‌بخشیدند. سکانس دوم این آیین، اما از ویرانی کاخ‌ها و فروریختن تخت‌ها آغاز شد و به شمایل یک افسون فرهنگی در آمده و سبک و سیاق عمومی و مردمی پیدا کرد. متناسب با زیست بوم هر جامعه، اضافاتی بر آن افزوده شده و معنا و مفهوم بومی پیدا کرد. مردمی شدن و بومی شدن، کار کرد نوروز را دچار تغییر نمود و به جای گسترش سلطه و قدرت، محبت و همبستگی را تکثیر نمود. سازمان ملل در آستانه‌ی بهار 1389 شکل مردمی نوروز را، یک مناسبت صلح آمیز در تاریخ انسانیت شناخت وهمین میراث خجسته‌ی مردمی و انسانی را به رسیمت شناخت.

بهار و نوروز در افغانستان 

نوروز در رستاخیز دوم خود، از تالار مرمرین کاخ‌ها کوچیده و با مردم خیابان‌ها، هم‌نشین می‌شد، او دیگر نه نام تاج شاهان بود و نه جام زرین حاکمان، بلکه بهانه‌ای بود برای همدلی هایی که با طعم آجیل و حلوای نوروزی، شیرین می‌شد. نوروز در شمایل مردمی شده‌ی خود، نه ساخته‌ی امپراتوری‌ها ونه میراث تاج و تخت‌ها، بلکه پرداخته‌ی مردم، بازتاب امید و همبستگی و سنتی تازه برای صله و صمیمت است، که علیه دشمنی‌ها تاخته و دوستی‌ها را می افرازد، الهام سیاسی وتاریخی آن، برافراشتن درفش ایستادگی بوده و معنای مردمی و اسلامی آن، مهر، امید و همبستگی است، که روح وجان آدمی را می‌نوازد. این آمیزه‌ی زیبا اکنون خاکستر زمستان را بر باد داده و طراوت باران را بر صورت بهار می‌پاشد، زمین را به گل آشتی و دوستی آراسته و رخ تیرگی و تاریکی را می‌خراشد. رسالت امروز نوروز، ایستادن و افراشتن برای رهایی بخشی است، تا تاریخ را از پیله های کهنه‌ی ظلم و ظلمت در آورده و احساس ها را از حبس نومیدی و کهنگی آزاد کند و درست به جرم همین رهایی و رهنمایی، قبیله‌ی استبداد و تاریکی می کوشد تا سدی از منع و مخالفت را در برابر افراشتن چنین نماد الهام بخش و پر معنا ایجاد کند.

تجربه‌ی تراژیک نوروز، همین رویارویی با عناد و مخالفت حاکمانی است، که این جشنواره‌ی فرهنگی را تهدیدی در برابر تحکم و تسلط خود قلمداد می‌کنند و با ممانعت از برگزاری جشن نوروز، بر تاریخ، فرهنگ، روح، جسم، سرگذشت و سرنوشت یک ملت، بیداد می‌کنند. به راستی که ناشران غم و نومیدی، هیچ نسبتی با مطلع امید و شادی ندارند تا از مناسبت پرشکوه و شکوفه‌ی نوروز تجلیل کنند، این رویکرد رمه‌ی تاریکی است، که می‌خواهند با مقاومت در برابرفرهنگ رهیدگی و رخشندگی، دوام سیاهی را تسهیل کنند.

پس از تعدادی از حکام اموی و عباسی، جریان حاکم بر کشور، آخرین پرده‌ی کینه توزی علیه بهار است، که جشن نوروز را تعطیل کرده‌اند و جغرافیای با نشاط یک کشور را به تلی از غم، نومیدی، جهل و زورگویی تبدیل کرده‌اند. تامل در مبانی مخالفت با نوروز، آشکار می‌کند که دو عامل:  1) انقباض و انجماد نگاه برخی فقیهان، 2) انگیزه های سیاسی و فرهنگی برخی حاکمان، سبب شده‌اند، تا نوروز ستیزان با برپایی این جشن سالیانه مخالفت کنند، به راستی هم از یک سلسسله‌ی متحجر، بی‌گنسبت با مردم، ناقض حقوق انسان، زنان و اقوام و بیگانه با آیین و فرهنگ ملّی، اساسا انتظار نمی‌رود با نمادهای فرهنگی این ملت، ملاطفت کنند. 

انتساب نوروز به تاریخ و تمدن ایران باستان، ملازمه‌ی آن با زبان فارسی، رشد وتحول آن درهویت شیعی و برپایی آن در میان اقوام غیر پشتونی، احساس دوگانگی و بیگانگی با این آیین فرهنگی را در ذهنیت قبیله‌ی حاکم آفریده و پروریده است، بدینسان، تحجر و عصبیت ناشی از سلفیت، جهل و نا آگاهی‌های تاریخی، غیریت سازی‌های تباری، زبانی و فرهنگی، نارواداری و انحصار‌گرایی،  هراس‌هویتی و سنت قبیله پسامدهای ذهنیتی و رفتاری عوامل مخالفت اند، که به منع و انکار نوروز انجامیده است. 

جماعتی که ذهن نگشوده‌ی شان بر تیرو تیغ و تبر، قفل شده باشد، طبعا هر ساقه‌ی سبز و هر لب خندان را علامت شرک فرض می‌کنند، نه خود شان خرد تحلیل ارزشمندی‌ها را دارند و نه از تجربه و تعقل دیگران، هدایت و مشورتی قرض می‌کنند. تیره‌ای که با افراط در کژراهه‌ی سنگدلی و تنگ نظری، مفاهیم معنوی نوروز همچون همدلی، مهر، صلح، شادی و امیدواری را نشناخته است، اینک با تلقی متحجرانه از فرهنگ دینی، به مخالفت با هر رخداد الهام دهنده و آگاهی بخش پرداخته است. آنان طمع بی‌پایان به غیریت‌سازی داشته و به جز خود، هیچ حق و حرمتی برای نمودها و نمادهای هویتی و فرهنگی دیگران  قایل نیستند، در جهان تنگ و تک اتاقی خود، به تحمل هیچ فکر و فرهنگی مایل نیستند. لکه‌ی سیاه انحصار گرایی چنان بر رخ ذهن شان نشسته است، که راه را بر اصلاح و تصحیح فکر شان بسته است. فقر فرهنگی و ناداری تاریخی، آنان را به حسادت و حقارتی وادار کرده است، تا راه اثبات خود را در نفی داشته‌های دیگران بپویند و رفع هراس بی‌هویتی خود را در نفی و انکار هویت دیگران بجویند.

اما نوروز، در تصور ما دو بازتاب دارد؛ انعکاس اجتماعی آن، جشن دهقان، میله‌ی گل‌سرخ، هفت میوه و هفت سین، حلوا، سمنک، کمپیرک، عید، مهر و محبت است. در پژواک طبیعی نیز، آغاز گاه زیبایی، شادابی، نسیم، شبنم، باران، بهار، سبزه، شکوفه و طراوت و تازگی طبیعت است. ارج نهادن به چنین وسعتی از نعمت‌های مادی و معنوی، گرامی داشتن نقش و منزلت انسان است، همان انسانی که وام دار خلقت و امانت دار جهان است.  

ب: نوروز؛ سرنوشت و الزامات

نوروز، زلال نورانی و نا آرامی است، که نه در تاریکی مسلخ تیره فکرها پنهان می‌ماند و نه در سد منع ونهی استبدادها گیر می‌کند. بلکه جاری سبزه ریزان، امید وشادی را گسترانده و درفش الهام آمیزان، آزادگی و ایستادگی را تکثیر می‌کند. نوروز آرزم انسانی مردم ما در برابر جماعتی است، که بذر تکفیر و تعصب در جیب دارند و جشن لطافت و مهربانی در برابر نفرت و کینه ورزی کسانی است، که باطن بی‌رحم و ظاهر مهیب دارند. نوروز به عنوان یک مناسبت مردمی، چون جریان یک چشمه در کام مردم، شیرین مانده و به شاخه‌های تصور شان شکوفه‌ی شادابی و امید می‌بخشد، همچون سرو بلند و استوار در دفاع از هویت وفرهنگ ملّی می درخشد. 

اینک، دو طیف دوستان و دشمنان نوروز، باید رسالت و مسئولیت متمایز خود را نسبت به حفظ این آیین دیرین اجرا کنند؛ تلاش دوستان و تحمل دشمنان، فشرده‌ی رسالت‌های آنان است، که باید ادا کنند. بدان امید که حفظ، تقویت و گسترش نوروز به عنوان یک رخداد هویتی و فرهنگی، سرلوحه‌ی تاملات واقدامات اجتماعی و فرهنگی موافقان باشد و آگاهی، همپذیری، رواداری و همدلی، مبنای رویه و رویکرد مخالفان باشد، چرا که نوروز، یک رخداد اشتراکی، متعلق به تمام بشریت است و حاصل آن، گسترش صلح، شادی، امیدواری، زیبایی و مهربانی و انسانیت و معنویت است. ای کاش مولوی‌های حاکم بر سرنوشت ما، مانند ملاحسین واعظ کاشفی و امیرشیرعلی نوایی، عشق پرور شوند، از بن‌بست نازای بی‌مروتی و بی رحمی، روبرگردانده و با رعایت عدالت و عقلانیت، در فراهم نمودن فرصت‌های پیشرفت و شادابی مردم نام آور شوند.

1 نظر
  • محمدعلی

    جا دارد از آقای دکترعظیمی صمیمانه وقلبا بابت گزارش تاریخی نوروز تشکر وقدر نمایم، سربلند وموفق باشید

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

مطالب مشابه

نمایش همه