در سالهای 2019 و 2020 که گفتگوها با طالبان جدی و جدیتر میشد در سفارت آمریکا در کابل مهمانیهای متعددی برگزار شد. بر خلاف معمول که هزارهها از حضور در این مهمانیها منع و محروم بودند این بار این شبه مهمانیها با محوریت هزارهها برگزار میشد. بسیاری از افرادی که در دانشگاهها و نهادهای بینالمللی بودند یا کار و باری در سایه «NGO» بازیهای آن روزهای افغانستان ایجاد کرده بودند مهمان آن محافل میشدند. به صورت معمول لابیهایی که در آمریکا فعال بودند و هستند هرگز اجازه ندادند که هزارهها جایی در برنامههای آمریکاییها داشته باشند، اما سوال این است که چگونه شد که سفارت آمریکا ناگهان متوجه هزارهها شد، با هزارهها جلسات رودررو برگزار کرد و پای حرف چهرههای کمتر دیده و شناخته شده هزاره ها نشست؟ نکته در سوالاتی بود که بصورت فردی یا گروهی از این افراد پرسیده میشد.
از تمامی این افراد سوالات مشابهی پرسیده میشد. نگاه هزارهها به طالبان چگونه است؟ اگر طالبان به مناطق هزاره نشین وارد شوند رفتار طالبان با هزارهها را چگونه ارزیابی میکنید و واکنش هزارهها چگونه خواهد بود؟ آینده افغانستانی که طالبان در آن “سهیم” قدرت باشند برای هزارهها چگونه تصویر میشود و پرسشهای دیگری از همین سنخ.
هزارههای مهمان در این جلسات هیجان زده بودند که ما هم در سفارت امریکا مهمان شدیم و با مقامات عالیرتبه سفارت دو به دو گفتگو کردیم و بالاخره چنین و چنان شده است. اما چنانچه امروز مشخص شده است، آمریکا برای خروج، از مدت ها قبل از آگست 2021 برنامه ریزی کرده بود و این جلسات و مهمانیها چیزی نبود مگر برآورد یکی از متغیرهای موثر بر وضعیت بعد از خروج آمریکا از افغانستان.
اگر طالبان بعد از خروج آمریکا و تحویل گیری قدرت همان رفتار پیشین را با هزارهها تکرار میکرد، یعنی تکرار قتلعامهای مزار و یکاولنگ و مانند آن، آمریکا به احتمال زیاد، برای جلوگیری از کشتار و قتل عام که ناشی از خروج مسئولیت ناپذیرانه بود، وادار به بازگشت به افغانستان میشد.
در اواخر سال 2020 شاهد تصرف برخی مناطق هزارهنشین غزنی توسط طالبان بودیم. این بار برخلاف تصرف میرزا اولنگ که در آن طالبان مرتکب شنیعترین جنایات شدند، تبلیغات طالبان متمرکز بر انتقال دو پیام بود. 1. ما هزارهها را قتل عام نمیکنیم و 2. هزارهها با حکومت ما مشکلی ندارند و مقاومتی نمیکنند.
با ذکر این مقدمه نسبتا طولانی به جنوساید هزارهها و امکان تکرار آن بازمیگردیم. این تحلیل که امکان جنوساید و کشتار هزارهها میتوانست دلیلی برای جلوگیری از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان باشد از چشم کسی که گفته بود “به تخمینهای اطلاعاتی من شک نکنید” و در آن زمان معاون رئیس جمهور بود دور نمانده بود. او باری خود را از «جاسوسان پرافتخار» خوانده بود. میدانیم که او سابقه طولانی در استخبارات دارد و همچنین شاهد و شاید یکی از مجریانِ دونپایهی قتل عام افشار به حساب میآمد. او توانایی تکنیکی جمعآوری اطلاعات و امکان دسترسی به آنها را داشت. اما محاسبه او از آن آمار اطلاعاتی و تحلیلهای استخباراتی به خاطر رویکرد کودکانه و مغرضانه او همواره اشتباه ثابت شده است. چگونگی فرار او از کابل و تقلایش تا آخرین لحظهها برای بقای دولت غنی شاهد این مدعا است.

کشتار هزارهها در یک دوره زمانی قبل از آگست 2021 به اوج خود رسیده بود. تجمعات سیاسی ومشخصا مراسمهای بزرگداشت سالگرد شهید مزاری چندین سال پیاپی مورد حمله قرار گرفت. این مراسمها نمایشی از حضور سیاسی هزاره ها بود، صرف نظر از نحوه بهرهگیری مقطعی سیاسی چه از درون و چه از بیرون حکومت، انرژی و هیجان عظیم سیاسی آزاد میکرد. همچنان حملات پرتعداد و شنیعی بر مراکز زندگی هزارهها در بازه زمانی مذاکرات آمریکایی ها با طالبان تا سقوط کابل به دست طالبان رخ داد. مساجد، مراکز ورزشی، مکاتب و مدارس، و محلهای رجوع برای کارهای دولتی مورد حمله قرار گرفت. شنیعترین آنها حمله به شفاخانه مادران و اطفال برچی بود.
دولتی که امرالله صالح معاون اول رئیس جمهوری آن، و به تعبیر خود مغز متفکر استخباراتی آن بود بدون استثنا حملات را به طالبان نسبت میداد و طالبان بدون استثناء همه را رد میکردند. ملا نیازی که مسئولیت حمله به شفاخانه مادران و اطفال و بسیاری حملات دیگر به او حواله داده میشد بخشی از طالبان بود، اما آن بخشی از طالبان که گویا از بدنه طالبان جدا شده بود. تصرف مناطق هزاره نشیین غزنی و پیامی که طالبان از آن تصرف می خواستند منتقل کنند با حوادثی همچون حمله به شفاخانه مادران و زایمان در تعارض بود و نقض وعدههای مخفی طالبان بود. طالبان بر اینکه نقض کننده آن وعدهها نباشند و در نتیجه آمریکاییها در برنامه خروج خود بازنگری نکنند بعد از حمله به شفاخانه مادران و اطفال، برای حذف ملا نیازی در فراه اقدام کردند. ملا نیازی در جنگ با طالبان زخمی شد و توسط استخبارات دولت وقت کابل، از معرکه بیرون کشیده شد. او در شفاخانه امنیت ملی در هرات (یا کابل) جان داد. این موضوع تاییدی بود بر آن دسته شایعات جدی که گویا ملامحمد نیازی که خصومت وی با هزارهها از زمان قتل عام مزار شهره بود، توسط دولت مرکزی برای پیگیری اهداف دولت جمهوریت توسط استخبارات کابل حمایت مالی و لوژیستیکی میشد. (بودند هزارههای تحصیل کردهای که این اقدام دولت را توجیه میکردند).
اگر این قطعات پراکنده پازل را کنار یکدیگر بچینیم میتوانیم یک تصویر کلان در برابر خود داشته باشیم. تحلیلهای استخباراتی مبتنی بر منابع متعدد از جمله دیدار با هزارهها در سفارت ایالات متحده به این نتیجه رسیده بود که قتل عام نشدن هزارهها توسط طالبان در فردای خروج نیروهای خارجی از افغانستان مهم بوده است. کسانی که شاهد و یا احتمالا مجری قتل عام افشار بودند گویا با ملا نیازی در نفرت از هزارهها همدلی داشت. (داستان حق و بینی در آخرین انتخابات ریاست جمهوری در دولت پیشیین را بیاد داریم). شاید از نظر برخی قتل عام و کشتار مادران باردار و اطفال در حال تولد هزاره برای بقای حکومت غنی و تداوم معاونت برخیها به هیچ وجه بهای گزافی نبود. ابزار لازم وجود داشت؛ ملا محمد نیازی و جان هزاره که ارزشی ندارد (به عنوان نمونه افشار). تیری در تاریکی رها میشد، اگر با کشتار مادران باردار وجدان افرادی در آمریکا معذب میشد یا تحلیلهای آمریکاییها در مورد تعهد مخفی طالبان مبنی بر عدم قتل عام هزارهها تغییر میکرد، تیر به هدف میخورد و چرا باید از انجام آن خودداری کرد. اگر هم هیچ کدام رخ نداد، قتل زن و طفل هزاره چندان مشکلی ایجاد نمیکرد.
نکته این نوشته صرفا بازخوانی گذشته نیست، تلاشی برای دیدن تصویر کلانتر و متفاوت، و ارائه تحلیل رفتارهایی است که در این اواخر شاهد آن هستیم. امرالله صالح در حالی که کسی از محل اختفای وی در خارج از افغانستان خبری ندارد، با وجود برخورداری از امکانات به یغما برده شده در دوران جمهوریت از به اجرا رساندن یک طرح موفق علیه طالبان ناکام مانده است. پنجشیر و پنجشییریِ او، کمترین شباهت به پنجشیری که از احمد شاه مسعود به ارث برد ندارد. اما این ناکام در میدان (این جمله هرگز به معنی کامیابی دیگر رهبران نیست) به طرق مختلف به تحریک هزارهها پرداخته است. از تمجید و تملق دروغین تا تحقیر و تحریک.
قتل عام شدن هزارهها ذیل سلطه طالبان، در تحلیل برخیها، از این قابلیت برخوردار است که در صورت جمع شدن برخی شرایط دیگر، سقوط طالبان و بازگشت “جمهوریت” یا به تعبیر دقیقتر بازگشت برخیها را به عالم سیاست تسریع کند. اگر هزارهها قتل عام شدند و برخیها به قدرت بازگشتند که مراد حاصل شده است، اگر هم هزارهها قتلعام شدند اما تغییری حاصل نشد، خواب نیم چاشت همان برخیها هم آشفته نمیشود.
قتل عامهایی مانند افشار تکرار شدنی است. شاید طراحان بخواهند و بتوانند نسبت مستقیم خود با آن را پنهان و بعدا کتمان کنند، اما روحیهای که افشار را خلق کرد، نمرده است. آن نوع نگاه به سیاست و آن مدل رفتار به قوت خود باقی است.