یادداشتی به مناسبات وفات کریم آقا خان امام اسماعلیان جهان
شاهزاده کریم آقاخان چهل و نهمین امام شیعیان اسماعیلی روز سه شنبه 5 فبریوری 2025 پس از شش دهه امامت وفات کرد. وفات شخص اول یک مذهب قهرا پرسشی را راجع به سرنوشت آن مذهب و تحولاتی احتمالی آینده آن مطرح خواهدد کرد. آیین اسماعیلی نیز از این حیث مستثنا نیست و مرگ امام آن سرنوشت آیندۀ کیش اسماعیلی را خواهی نخواهی مورد توجه و پرسش قرار خواهد داد. من به بهانۀ مرگ امام، در این یادداشت مختصر قصد دارم که تحول احتمالی آیندۀ کیش اسماعیلی را مورد بررسی قرار دهم. هدف این است که با توجه به تحولاتی که این مذهب در گذشته از سر گذرانده است، چه تحولاتی در آینده انتظار آن را میکشد و نهاد امامت یا شخص امام چه نقشی در سمت و سودهی تحولات این مذهب دارد.
اسلام به مثابۀ یک دین، در تحقق تاریخی و عینی خود مجموعۀ از قرائتها است و قرائتها در تحقق تاریخی خود همان مذاهبی است که در چهارچوب دین اسلام پدیدار شدهاند. از این منظر، اسماعیلیه به عنوان یک مذهب اسلامی، در عین حال، یک قرائت از اسلام نیز هست. در قلب این قرائت مسئله «امامت منصوص» قرار دارد. موضوع نص در امامت به مسئله «علم» پیوند پیدا میکند. بدینمعنا که تدبیر امور زندگی بدون علم یقینی ممکن نیست و علم یقینی به عالم خلقت را نیز کسی جز خالق خلقت ندارد. امام اگر منصوب از سوی خدا و منصوص از جانب رسول نباشد، نمیتواند در تدبیر امور زندگی مردم موفق باشد و متابعت و پیروی از او در امور دینی و دنیایی موجه نیست. تا اینجا تشیع اسماعیلی هماهنگ با تشیع اثناعشری است ولی اسماعیلیه ایدۀ امام منصوص را در ضمن یک روایت قدسی از تاریخ که همان تاریخ «نُطَقا» باشد، و نیز در قالب یک جهانشناسی خاص ریخت که در گوهر خود با قرائت اثناعشری از تاریخ تفاوت دارد. سلسلۀ امامت در واقع برای انتقال دانش یقینی تأسیس شد ولی در مرور نوعی جهانشناسی مبتنی بر عدد هفت که هم به افلاک هفتگانه در آسمان و هم به هفت پیامبر الوالعزم در تاریخ و هم به هفت وصی در سلسلۀ اوصیای پیامبر پیوند دارد، در اسماعیله پدید آمد که امام منصوص در کانون آن قرار داشت. قرار گرفتن امام در کانون جهانشناسی اسماعیلی، نه تنها نشان اهمییت امامت در چشمانداز این مکتب است، بلکه موضوع امامت را در نزد اسماعیلیه با دو موضوع دیگر یعنی «علم» و «سیاست» نیز پیوند میزند. امام که در قلب جهانشناسی اسماعیلی قرار دارد، قطب عالَم امکان است، و از آنجا که عالِم به علم لدنی است، مستحق حکمروایی بر جامعه و جهان میباشد. بدینترتیب، «علم»، «سیاست» و «امامت/ رهبری» سهگانۀ است که در وجود امام یگانه شده است و از هم جدایی ندارد.
در میان این سهگانه، آنکه رکن اصلی را تشکیل میدهد، سیاست است. امام علت فاعلی است که باید جهان را پر از عدل و داد کند و سیاست علت غایی است که با تحقق حکومت عادلانه تحت رهبری امام، رستگاری جمعی و سعادت همگانی تحقق مییابد. اهمیت علم نیز ناشی از اهمیت سیاست است. بنابراین، «اخذ علم از معصوم» تنها نظریه امامت اسماعیلیه را نمیساخت، بلکه تئوری سیاسی آنان را نیز میساخت. در جدال مشروعیتی که در جهان اسلام به وقوع پیوست، گروههای شیعی(اعم از اسماعیلیه، زیدیه و اثناعشریه) به گونۀ خاص بر علم امام تأکید کردند و از این رهگذر مشروعیت خلفای اموی و عباسی و در کل نظریه بیعت و خلافت را به عنوان تئوری سیاسی اهل سنت و جماعت به چالش گرفتند. اما رویکرد شاخههای مختلف کیش تشیع در برابر قدرت سیاسی و تفسیر شان از عصمت ناشی از منصوصیت و نسبت آن با تاریخ یکسان نبود. زیدیان با نادیده گرفتن نظریه عصمت و تأکید بر دوگانۀ سیف و قلم، خودشان را به اهل سنت نزدیک کردند؛ تشیع اثناعشری با محدود کردن امامان معصوم به دوازده عدد و اعلان عهد غیبت، بازگشت مجدد امام را به نوعی رویداد کیهانی و آخرالزمانی منوط کردند و در عمل راه را برای حکومت جور گشودند ولی ایدهآلیسم سیاسی اسماعیلیه که به کمتر از حکومت امام معصوم راضی نبودند، حکومتهایی را که به وجود آوردند مانند فاطمیان مصر، خداوندان الموت و محتشمان قهستان، بر تئوری عصمت و امام حاضر استوار کردند، ایدۀ عصمت را با چالشهای بسیار روبهرو کردند. اسماعیلیه غیبت و آخرالزمان نداشت لذا مجبور بود که ایدۀ امام منصوص را به محک تجربۀ تاریخی بزند. امام باید همیشه حاضر باشد اما یا مستور بود یا ظاهر. و بدیهی بود که این امر، خواه ناخواه، شکاف میان نظر و عمل را تشدید و گاه تبدیل به بحران کند. در کنار این شکاف، خشونتهایی که پارۀ از شاخههای اسماعیلی، مانند قرمطیان بحرین، در حق مردم و زایران خانه خدا مرتکب شدند و کندن سنگ حجر الاسود و بردن آن در حوالی بحرین، جریان اسماعیلی را در اذهان عامه مسلمین نیز دچار نفرت کرد و از اعتبار نظریه امامت منصوص کاست و آن را از جدیت انداخت. البته نظریه امامت اسماعیلی هرگز اهمیت خودش را کاملا از دست نداد. اینکه شاخۀ نزاری اسماعیلیه در ادوار متأخر همچنان خود را بر شالودۀ شخص امام و نظریه امامت بازی سازی کرد، نشان اهمیت تئوری امامت در مذهب اسماعیلیه است.
اما تحولی که در ادوار اخیر به وقوع پیوسته است، شکاف میان واقعیت امامت در اسماعیلیه موجود و نظریه امامت در فلسفه و کلام اسماعیلی را بیشتر کرده است. خلافت فاطمی بر شالودۀ نظریات قاضی نعمان مصری و کتاب دعایم الاسلام او و نیز خطبات مؤیدالدین شیرازی میچرخید. قاضی نعمان مشهورترین سیمای فقهی کیش اسماعیلیه است ولی با این حال او هرگز مقام کلامی و فلسفی چهره های چون ناصر خسرو، ابوحاتم رازی، ابویعقوب سجستانی و حمیدالدین کرمانی را نداشت. در راستای واقعیت شکاف میان نظر و عمل، میتوان دوران قاهره را، دوران امامتِ فاقد نظریه امامت، دانست. در اثار کرمانی و رازی نظریه امامت تثبیت شد و بیان تئوریک خود را پیدا کرد ولی دستگاه امامت ایدهآل به وجود نیامد، لذا در شرق ما بیشتر با دستگاه فکری و فلسفی و جهانشناسی اسماعیلی مواجه هستیم تا سامان سیاسی پدید آمده بر شالودۀ این نظریه. بر اساس آموزههای نخستین اسماعیلی، امامت با محمد بن اسماعیل به پایان میرسید زیرا او واپسین «ناطق» بود که بایستی جهان را پر از عدل و داد کند. ولی وقتی که عبیدالله مهدی در آغاز نهضت اسماعیلیان در افریقا تداوم امامت را با توضیحاتی برای اسماعیلیان فاطمی موجه ساخت، امامت واجد سامان سیاسی شد، اما دیگر بر شالودۀ نظریه امامت اسماعیلی استوار نبود بلکه واقعیت عملی منطق خود را بر موضع نظری تحمیل میکرد. بدین سان همواره نوعی جدایی میان نظریه امامت و سامان سیاسی اسماعیلی به نام امامت وجود داشت.
بعد از مرگ مستنصر و تفرقه نزاریه و مستعلیه، برای شاخۀ نزاری اسماعیلیان دوران ستر آغاز شد. البته که «امام مکتوم» در ادبیات اسماعیلیان نخستین ریشه داشت و سابقۀ آن تا اوایل قرن سوم میرسید، ولی بازگشت به دوران ستر(معادل غیبت صغرا در تشیع امامی اثناعشری) ناشی از چالشها و مشکلاتی بود که نظریه امامت منصوص در برخورد با واقعیت قدرت با آن مواجه شده بود. «ستر» یا امام پنهان از آن رو ضروری شده بود که دیگر نه امامی بود و نه نصی اعتبار داشت، بلکه هوشیاری و تدبیر مرد نسبتا مجهول الهویۀ مانند حسن صباح بود، که با طرح مسئله ستر راه بقا و تداوم نهضت اسماعیلی را تا حدی هموار کرد. تحولات بعدی نشان داد که نزاریه الموت دچار بحرانهای حاد عملی و نظری بسیار بوده است. حسن دوم، چهارمین خداوند الموت، به عنوان حجت امام مستور(معادل نایب خاص در عهد غیبت صغرا در تشیع امامی اثناعشری) شریعت را لغو و قیامت را اعلان کرد. بدین سان جنبش اسماعیلیه از دعوت شریعت به دعوت قیامت تحول پیدا کرد، اما مشکل امامت و شکاف میان نظر و عمل هرگز حل نشد. مواضع رادیکال حجتها و داعیان، مانند اعلام قیامت و نسخ شریعت، اغلب ناشی از این واقعیت بود که نظریه امامت زمینۀ عینی خود را از دست داده و با مشکلات و چالشهای بسیار مواجه بود. حسن سوم از حجتهای اسماعیلی آموزۀ قیامت را لغو و شریعت را دوباره برقرار و اجرای آن را بر طبق مذهب اهل سنت و جماعت مورد تأکید قرار داد ولی آموزههای مبتنی بر قیامت همچنان به حیات خود ادامه داد.
سقوط الموت به دست مغولان تاریخ جنبش اسماعیلی را به مدت دو قرن دچار ابهام و تاریکی کرد و در مورد امامان مکتوم این دوره معلومات موثق در دست نیست و اینکه در دوران متأخر شاخههای قاسمشاهی و مؤمنشاهی در اسماعیلیان نزاری پدید آمدند، خود نشان بحران امامت بود. آقاخانیه آخرین تحول اسماعیلیه نزاری است که از درون شاخۀ قاسمشاهی بیرون شد. آقاخان یکم (حسنعلی شاه)، گرچه لقب خود را از فتحعلی شاه قاجار گرفته بود ولی در شورشی که علیه دولت قاجار به راه انداخت شکست خورد و به هند فرار کرد. او بمبئی را مرکز خویش قرار داد و تشکیلات گستردۀ را برای رهبری خواجههای نزاری و دیگر پیروان اسماعیلیه پدید آورد. سنت اسماعیلیه در افغانستان پیشینۀ دراز دارد، ولی اسماعلیان این کشور احتمالاً از همین دوران دعوت بمبئی با آقاخانیه پیوند یافت. کاتب هزاره، در نژادنامه افغان وقتی که موضوع مذهب در میان هزاره را شرح میدهد پارۀ از هزارههای شیخعلی و بهسود را «اسماعیلیه و مرید و پیرو آقاخان محلاتی مقیم بمبئی» معرفی میکند. احتمالاً هزارههای اسماعیلی تلقی نوعی «حجت» همانند ناصر خسرو را از او داشته و از گزارش کاتب پیدا نیست که او را امام تلقی میکردهاند.
ابهام اصلی در تاریخ اسماعیلیه دوران متأخر این است که معلوم نیست بعد از سقوط الموت دوران ستر کی به پایان رسید و امامان ظاهر در قبال سنت و تاریخ و آموزههای اسماعیلی چه موضعی داشتند. به هرحال اسماعیلیه نزاری با قاسمشاهی ظاهرا از دوران ستر خارج شد و به خصوص با سلسله آقاخانیه وارد مشی مسالمتآمیز و غیر سیاسی شد. اماا این انتقال از سیاست به تجارت، با مانیفستی برای تداوم امامت شبیه آنچه که عبیدالله مهدی و معز و مستنصر در مصر انجام دادند، همراه نشد و این آشکارا نشان تضعیف امامت در اسماعیلیان متأخر است.
به دنبال شکست شورش آقاخان یکم در ایران قاجاری، ظاهرا دیگر پیوند امامت و سیاست در اسماعیلیان گسسته شده است. از حمیدالدین کرمانی به بعد نسبت امامت با علم هم دیگر مطرح بحث نبود و موضعگیریهای ضد و نقیض خداوندان الموت مانند اعلام قیامت و نسخ شریعت و سپس فسخ این اعلام همه نشان آن بود که نظریه علم امام و اخذ تعلیم از معصوم دچار مشکلات جدی است. با امامت سلسلۀ آقاخانیه، امامت اسماعیلیه دچار انحطاط عمیق شد و پیوند امامت با علم و سیاست که همواره در طول تاریخ اسماعیلیه برقرار بود، گسسته شد. نظریه عصمت نیز در اسماعیلیه معاصر در تردید و ابهام است. در دوران متأخر مباحث نظری و فلسفی اسماعیلیان دچار انحطاط و تنزل شدید است و عصمت چیزی جز پوشش و مصونیتی برای امام در نزد عوام قوم نیست. دستکم من هیچ اثر اسماعیلی جدی نمیشناسم که در خلال دوصدسال اخیر پدید آمده باشد و دیدگاه این کیش را در مورد مسایل اساسی آیین اسماعیلی از قبیل عصمت، امامت، قائمیت و ناطقیت و شریعت مورد بحث و صورتبندی مجدد قرار داده باشد.
اسماعیلیه معاصر با نظریه بیطرفی در شریعت و انجام مناسک بر طبق تمام مذاهب فقهی نوعی تسامح و رواداری دینی را از خود نشان میدهد. ولی واقع این است که فقدان موضع ایجابی در مورد شریعت، ناشی از انحطاط دستگاه امامت در این مذهب است. تاریخ اسماعیلیه، تاریخ «نطقا» است و «ناطق» ناسخ شریعت و پدیدآورندۀ شریعت جدید است. دوران مصر و به خصوص اصلاحات المعز لدین الله فاطمی نشان داد که امام حاضر(بر خلاف فقهای امامیه اثناعشریه) صلاحیت و قدرت تجدید نظر در اصول دین را دارد و کوشش های نظری امثال ناصر خسرو ابوحاتم رازی و ابو یعقوب سجستانی به تدوین نظریه در بارۀ شریعت انجامید که تجدید و احیای آن در گفتمان اسلامی معاصر هم موجب غنای این گفتمان میشد و هم میتوانست بدیلی در برابر افراطگرایی خشونتبار کنونی باشد. ابو یعقوب سجستانی تقسیمبندی دوگانۀ را در باب شریعت بسط داد که به موجب آن شریعت دو قسم است: شریعت عقلی و شریعت وضعی. و شریعت وضعی را همواره میتوان بر طبق ضوابط عقلی اصلاح کرد و تغییر داد و ابو حاتم رازی در کتاب «الاصلاح» تصریح دارد که بعد از ناطق هفتم در سلسلۀ اوصیای پیامبر، شریعت دیگر در زندگی مردم محلی از اعراب ندارد. مخالفان اسماعیلیه این موضع نظری را بر اباحه و بیقیدی در شریعت حمل کردهاند ولی اگر این نظریه را در کنار «شریعت عقلی» بگذاریم میتوانیم پدیدۀ شریعت را در کل نوعی پدیدار موقتی در دیانت درک کنیم که بعد از کمال عقل ضرورت آن منتفی میشود. انحطاط امامت نه تنها پیوند اسماعیلیه را با علم و سیاست قطع کرد، بلکه آن روایتی از شریعت را که در فلسفه و کلام اسماعیلی تدوین شده بود، نیز مهمل گذاشت و اسلام را از یک چالش داخلی و نقادی از درون محروم کرد. درست است که ما اکنون به لطف مطالعات امثال هانری کربن و ولادیمیر ایوانف و فرهاد دفتری معلومات گستردۀ در مورد فلسفه و کلام اسماعیلی داریم ولی اسماعیلیه، به دلیل انحطاط نظریه امامت و تبدیل شدن دستگاه امامت به یک نهاد خیریه مدرن و خانوادگی، دیگر بخشی از گفتمان اسلامی معاصر نیست.
روزگاری اسماعیلیه گفتمان رقیب عرضه میکرد و در جدال گفتمانها در جهان اسلام سهم بارز داشت و اشخاص مانند امام غزالی، نمایندۀ جریان راست کیشی در جهان اسلام، علیه آن کتاب مینوشت (فضایح الباطنیه) ولی اکنون اسماعیلیه تبدیل به یک سازمان خیریه شده است. اگر با ادبیات اسماعیلی صحبت کنیم اکنون را می توان دوران «ظهور خفی» یا «ستر آشکار» در تاریخ اسماعیلیه نامید. امام در این دوران ظاهر است اما از دید و دسترس مؤمنان مخفی است. در جزیرۀ خصوصی خود گردش و تفریح میکند، با جیت شخصی خود سفر میرود، با کشتی شخصی خود از تفرج و سیاحت دریایی لذت میبرد، و با سازمان خیریه خود خدمات انکشافی و بشردوستانه انجام میدهد و در فعالیتهای حقوق بشری سهم میگیرد و نام نیک و شهرت و اعتبار به دست میآورد. امام اسماعیلیه اکنون حتی مسئولیت شرعی پیروان خود را هم ندارد. آنان مجازند که به هریک از مذاهب اسلامی عمل کنند مانند جعفریان شام که به لحاظ فقهی شافعی شدهاند که البته به امام حاضر وفادار نیستند و منتظر امام مستور خودشان هستند. امام ظاهر اکنون فقط مالیات میگیرد و تجارت میکند. آقا خانیه در مقام یک نهاد خیریه موفق است ولی اگر از منظر تحول آیین اسماعیلی به موضوع بنگریم، اسماعیلیه از یک مذهب به یک سازمان خیریه و نهاد تجارتی و مالی تحول پیدا کرده است و این آیندۀ این مذهب را دچار تردید و ابهام ساخته است.
اکنون سوال این است: تحولات آیین اسماعیلی به کدام سمت و سو میرود و آیندۀ این مذهب چه گونه خواهد بود؟ با توجه به گسسته شدن پیوند امامت اسماعیلی با نظریه علم در این مذهب و غیر سیاسی شدن و خلأ گفتمانی که در عهد آقاخانیه مذهب اسماعیلیه بدان دچار است، اسماعیلیه بر سر یک دو راهی سرنوشت ساز قرار گرفته است. هم به لحاظ نظری نیاز به بازسازی دارد و هم پیروان انتظار سهمگیری بیشتر در حیات عملی را از امام شان دارند. دشوار است که یک سازمان خیریه بتواند احساسات معنوی یک جمعیت 15 میلیونی را اشباع کند. معلوماتی وجود ندارد که سالانه چه اندازه مالیات شرعی از سوی مؤمنین به دفتر امامت سرازیر میشود، اما خواه ناخواه، با توجه به زندگی لوکس و اشرافی امام و خاندان او که مالک میلیاردها دالر ثروت خصوصی هستند، موضوع مالیات شرعی و موارد مصرف آن نیز به مسئله جدی تبدیل خواهد شد. فقدان دستگاه روحانیت در اسماعیلیه اگر از یکطرف آنان را از اختلافنظرهای اجتهادی و رقابت اقتصادی دور کرده است، در عوض با متمرکز کردن ثروت در بیت امامت، عصمت امام را دچار خدشه و چالش جدی نموده است. بخشهای وسیعی از جامعۀ اسماعیلی در حال سکولار شدن است و مناسک و سمبلهای مذهبی دیگر برای آنان آن معنای سابق را ندارند. لذا برای دستگاه امامت بسیار دشوار است که از پاسخگویی به امور مالی با توجیه نص و عصمت سرباز زند. خواه ناخواه کم وبیش این پرسش مطرح خواهد شد که اگر امام معصوم گفتمان شریعت اسماعیلی را کنار نهاده است، تنها برای توجیه اشرافیت و تجارت چه نیازی به تئوری عصمت است.
با توجه به مجموع این عوامل پیشبینی تحولات آینده دشوار است. اما تحول حتمی است. یک امکان این است که پیروان مذهب اسماعیلیه، به خصوص در جاهای که جمعیت قابل توجه دارد مانند افغانستان، ضمن وفاداری سمبلیک به نهاد امامت و سلسله آقاخانیه، سنتهای تاریخی اسماعیلی را با واقعیتهای سیاسی و فرهنگی جوامع محل زندگی شان پیوند دهد. جالب است که ناصر خسرو نظریه تداوم امامت معصوم را در آثار خود مورد بحث قرار نداده است و این با توجه به تجربۀ او از خلافت فاطمی سزاوار توجه بسیار است و شاید بتوان آن را نوعی اسماعیلیه منهای امامت و مبتنی بر «حجت عام» (مانند نیابت عامه در تشیع اثناعشری) دانست. هزارههای اسماعیلی در افغانستان در طی سه سال سلطۀ طالبان فشارهای بسیاری را تحمل کردهاند و در مواردی توسط مأموران وزارت امر به معروف طالبان مجبور به تغییر کیش شدهاند. ولی هیچ ندایی از دستگاه امامت که امام فقید آن اشرافیترین و مرفهترین شکل زندگی را در جزیرۀ شخصی خود تجربه میکرد، بلند نشد. با گسست پیوند امامت با علم، سیاست و شریعت و تبدیل شدن نهاد امامت به یک مرجع غیر مسئول اخذ مالیات، دستکم در نزد برخی از اسماعیلیان، دستگاه امامت دیگر مشروعیت همیشگی خود را نخواهد داشت. و این بی تردید زمینه را برای محلی ساختن بیش از پیش این آیین مهیا خواهد کرد. سلوک آیندۀ امام جدید سلسلۀ آقاخانیه مشخص نیست ولی اگر ماشین تجارت خانوادگی آنان همچنان با مالیات مؤمنان اسماعیلی، مانند گذشته بچرخد، چالش مشروعیت در سالهای آینده جدیتر خواهد شد. اسماعیلیان شام هنوز منتظر ظهور امام مستور شان است تا دنیا را پر از عدل و داد کند. امکان اینکه جوامع اسماعیلی در جاهای دیگر نیز به سمت استقلال آیینی و مناسکی حرکت کند، کم نیست.
اسماعیلیان افغانستان از این حیث، ظرفیت و قابلیت مناسبی دارد. سنتهای اسماعیلی بیش از هر جای دیگر در میان آنان زنده است و به لحاظ تاریخی نیز جریان اسماعیلی این منطقه جریان فرهنگی و فلسفی بوده است. ناصر خسرو که خود خلافت فاطمی را از نزدیک تجربه کرده بود، هیچ نظریه ای را در باب امامت بسط نداد ولی در عوض بر تأویل تأکید بسیار کرد و لذا حجت یا داعی بودن او را نیز باید سیاسی درک کنیم. برای اسماعیلیان افغانستان، از لحاظ فرهنگی و تاریخی، این امکان وجود دارد که روایت مستقل و خودبنیاد از اسماعیلیه پدید آورد. شاید ناصر خسرو اولین اسماعیلی جدی بود که به بحران امامت پی برده بود و چه بسا بازگشت به نظریه «ظهور» و سنت قدیم اسماعیلیان، راه حلی برای بحران امامت آغشته به تجارت کنونی باشد.
یک امکان دیگر بازگشت به دوران ستر و اعلام یک دور جدید است. تداوم انحطاط در نهاد امامت، شاید یک دورۀ ستر جدید را نیز ایجاب کند. تاریخ اسماعیلیه به ما نشان داده است که دوران ستر دوران بحران بوده است. به نظر میرسد در اسماعیلیه معاصر، برغم آرامش ظاهری، با تجاری شدن نهاد امامت و ثروتمند شدن و زندگی اشرافی شخص امام، بحرانی در وجدان شیعیان اسماعیلی در حال تکوین است. آینده این مذهب نه با فعالیتهای بشردوستانه خاندان آقاخان، بلکه با بحران که حکمروایی معنوی این خاندان در وجدان عمومی پیروان این کیش ایجاد خواهد کرد، پیوند دارد. بعید است که آقاخانها بتوانند بحران معنوی مؤمنان را با خدمات رفاهی برطرف کنند.
بههرحال، آینده در راه است، آرزو کنیم که بهترینها به وقوع بپیوندد و در آشوب معنوی کیش اسماعیلی پیروزی آز آن مهربانی و ایمان باشد. وفات امام مرحوم را به هموطنان عزیز اسماعیلیه تسلیت میگویم. فقط.
در مذهب اسماعلیه چندین مراتب شریعت فسخ و قیامت اعلام شده است. برپایی قیامت به معنی آن بود که مردم در قلمرو اسمعیلیان از نظر عیش وعشرت کاملاً آزاد بودند.
مقاله ی درخورتأمل ومفیداست
نوشته ونقد جناب عالی در مورد “اسماعیلیه گزار از مذهب به ساز مان خیریه”را ، عده از جامعه اسماعیلیه مطالعه کردند و برخی هم کامنتهای نوشتند.اما چنین معلوم می شود که نقد قال وقیل مدرسه ای آقای استادامیری نظام فقاهتی نا ساز گار با رقابت های ژؤپولیتیک وسیاستهای پیچیده معاصر را متبلور می سازد. به استحضار جناب عالی رسانده شود که ما امروز در عصر سایبرنیک وپیشرفت محیر العقول فزیک کوانتوم وساینس زندگی می کنیم لذا نظام فقاهتی سلف در عصر کنونی تا حدزیادی کار آیی ندارد، نمونه اش را ما در طی این دو دهه شاهد بودیم.بیایید به خاور میانه نظر افگنیم، بهار عربی تحولی در دنیای عرب به وجود آورد،دانشجویان سوریه دست به اعتراض زدند ومطالبات ایشان رهای بندیان سیاسی وآزادی بیان وغیره بود. اما نظام فقاهتی ریش و عمامه مدرسه ای به حکومت وسردمداران سوریه مشوره بگیرو ببند ، تحقیر وتعجیز وتجاوز را ارایه داشت وسرکوب معترضین مسالمت آمیرمردم خودرا مثال آورد. نتیجه اش را امروز همه دیدند که چگونه کشور بافرهنگ سوریه تکه وپاره گردید.وبیش از همه علویان وشیعیان متضرر گردیدند تا آنجا که به قتل عام علوی ها وشیعیان منجر گردید. اگر به جای مشوره زور مشی مسالمت آمیز و تسامح را ارایه می داشتند و به عوض تمویل و تجویل جنگ افزار یک سازمان خیریه و عام المنفعه را بنیاد می نهادند،آیا نتیجه اش بهتر از امروز نمی بود؟ شاید معلومات داشته باشی که بیش از ده هزار هزاره های افغانستانی بد بخت درجنگ داخلی سوریه جان های شیرین شانرا ازدست دادند. اما به خانواده هایشان نه غرامت داده شد ونه تابعیت ونه حتا شناسنامه.در کنفرانس که همین چندروز پیش در بروکسل راجع به سوریه برگزار شد امام حاضر اسماعیلیه دران اشتراک ورزید و با نمایندگان حکومت جدید سوریه مذاکره و گفتگو نمود و مبلغ یک صد ملیون یورو اعانه داد.در حقیقت این مبلغ خریدن خون علوی ها وشیعیان بود. بهمین تر تیب عین قضیه به باریکه غزه،واقع شد. غزه تلی از خاکستر گردید وتعداد جان باختگان مردم فلسطین از پنجاه هزار گزشت وهمین دیروز یونیسیف از کشته شدن 300 کودک در طی هفته گذشته در غزه و609کودک دیگر در طی این حملات مجروح ومعلول گردیده اند، خبر دادد. در لبنان نیز عین قضیه دیده می شود حزب الله لبنان ( یعنی حزب خدا) که عملکرد ونیز حامی و مستشاریتش همان نظام فقاهتی بود امروز سوراخ می پالد و خشم ونفرت بقیه مردم لبنان را با گوشت .پوست شان حس می نمایند. بیروت که روزی عروس خاور میانه بود امروز آرامش را در خواب هم نمی بیند.حوثی ها یا زیدی های یمن نیز هرشب ده ها هزار تن بمب ویرانگر را استقبال می کنند.
آیا اگرسر دمداران نظام فقاهتی مدرسه ای، طیاره ای شخصی و جزیره خصوصی میداشتند ( که دارند ) و در پهلوی آن نهاد های خیریه برای زندگی کردن مسالمت آمیزشهر وندان کشور های هم پیمانش ونیز کشور خودش که بیش از نیم مردم کشورش در زیر خط فقر زندگی می کنند ، باز هم با تمسخر گونه آقای استاد روبرو می شد؟ یا قلم مبارکش به جای نقد به تحسین وتمجید جا خالی می کرد .
بهر صورت امام قبلی اسماعیلیان به تآسی از تعالیم پدر بزرگش شرایط بغرنج ژؤپولیتیک زمان ومطالبات عصر نوین را به تجزیه وتحلیل گرفت وآسیب پزیری جامعه اقلیت اسماعیلیه را که از هر طرف مورد آماج متعصبین وتاریک اندیشان قرار داشت، مطمح نظر قرارداد. لذا تشخیص داد که جد لها و مناظرات و ره آوردهای دانشمندان سلف اسماعیلیه نمی توانست در عصر ساینس وتکنالوژی مدرن و رو به تحول کنونی کار آیی داشته باشد.لذا به باز سازی وتجدید ساز مان امامت اسماعیلی طبق شرایط زمان دست یازید،که بقول مار شال هاجسن اسماعیلیه امروز ازپیشرفته ترین جامعه مذهبی در جهان به حساب می آید.ملاقات ومذاکرات با رهبران مطرح جهان از جان اف کنیدی گرفته تا شاه ایران، نهرو ومهاتما گاندی، رهبران پاکستان و سران افریقا وآسیا همه وهمه به خاطر جامعه عقب مانده و محصور اسماعیلیه بود، تا جامعه از آزادی انجام مناسک مذهبی بر خوردار بوده ودر عین حال از مزایای ترقی وپیشرفت علم ودانش مدرن بهره مند گردیده وبا صلح وصفا زندگی کنند.. در واقع بشر در طول تاریخ در هر بُرهۀ از حیات اجتماعی خود ناگزیر اززندگی کردن با رهبر بوده است.زیرا رهبر به عنوان مغز آگاهِ مردم زمان خود خوانده شده است، که در مورد حساس شخص رهبر باید تشخیص دهد که چه نوع پالیسی وروشی را اتخاذ کند که مردمش در کمال آرامش بسر برده و از گزند وخطرات احتمالی در امان بماند.در عین حال اگر اندیشه وعمل در وجود رهبر یکجا نباشند، و آنرا در خدمت آرمان مردمش قرار داده نتواند ، یک رهبری منفی بوده که جز شکست خود ونکبت وذلت مردمش چیز دیگری را تجربه نخواهد کرد. صفحات تاریخ بشر پر است ازین نوع رهبران خود ساخته ومنفی باف که اثرات سوء رهبری آنان برای نسل ها به میراث رسیده است. چنانچه در مورد سوریه، غزه و فلسطین ، لبنان و یمن دیده شد.
بنا به فرموده مولا علی ” فرزند زمان خود باشید”
جناب آقای استاد علی امیری،
نوشته ونقد جناب عالی در مورد “اسماعیلیه گزار از مذهب به ساز مان خیریه”را ، همه مطالعه کردند و برخی هم کامنتهای نوشتند.اما چنین معلوم می شود که نقد قال وقیل مدرسه ای آقای استادامیری نظام فقاهتی نا ساز گار با رقابت های ژؤپولیتیک وسیاستهای پیچیده معاصر را متبلور می سازد. به استحضار جناب عالی رسانده شود که ما امروز در عصرانقلاب سایبرنیک وپیشرفت محیر العقول فزیک کوانتوم وساینس وهوش مصنوعی زندگی می کنیم لذا نظام فقاهتی سلف در عصر کنونی تا حدزیادی کار آیی ندارد، نمونه اش را ما در طی این دو دهه شاهد بودیم.بیایید به خاور میانه نظر افگنیم، بهار عربی تحولی در دنیای عرب به وجود آورد،دانشجویان سوریه دست به اعتراض زدند ومطالبات ایشان رهای بندیان سیاسی وآزادی بیان وغیره بود. اما نظام فقاهتی ریش و عمامه مدرسه ای به حکومت وسردمداران سوریه مشوره بگیرو ببند ، تحقیر وتعجیز وتجاوز را ارایه داشت وسرکوب معترضین مسالمت آمیرمردم خودرا مثال آورد. نتیجه اش را امروز همه دیدند که چگونه کشور بافرهنگ سوریه تکه وپاره گردید.وبیش از همه علویان وشیعیان متضرر گردیدند تا آنجا که به قتل عام علوی ها وشیعیان منجر گردید. اگر به جای مشوره زور مشی مسالمت آمیز و تسامح را ارایه می داشتند و به عوض تمویل و تحویل جنگ افزار یک سازمان خیریه و عام المنفعه را بنیاد می نهادند،آیا نتیجه اش بهتر از امروز نمی بود؟ شاید معلومات داشته باشی که بیش از ده هزار هزاره های افغانستانی بد بخت درجنگ داخلی سوریه جان های شیرین شانرا ازدست دادند. اما بر خلاف وعده وقول به خانواده هایشان نه غرامت داده شد ونه تابعیت ونه حتا شناسنامه.در کنفرانس که همین چندروز پیش در بروکسل راجع به سوریه برگزار شد امام حاضر اسماعیلیه دران اشتراک ورزید و با نمایندگان حکومت جدید سوریه مذاکره و گفتگو نمود و مبلغ یک صد ملیون یورو اعانه داد.در حقیقت این مبلغ خریدن خون علوی ها وشیعیان بود. بهمین تر تیب عین قضیه به باریکه غزه،واقع شد. غزه تلی از خاکستر گردید وتعداد جان باختگان مردم فلسطین از پنجاه هزار گزشت وهمین دیروز یونیسیف از کشته شدن 300 کودک در طی هفته گذشته در غزه و609کودک دیگر در طی این حملات مجروح ومعلول گردیده اند، خبر دادد. در لبنان نیز عین قضیه دیده می شود حزب الله لبنان ( یعنی حزب خدا) که عملکرد ونیز حامی و مستشاریتش همان نظام فقاهتی بود امروز سوراخ می پالد و خشم ونفرت بقیه مردم لبنان را با گوشت .پوست شان حس می نمایند. بیروت که روزی عروس خاور میانه بود امروز آرامش را در خواب هم نمی بیند.حوثی ها یا زیدی های یمن نیز هرشب ده ها هزار تن بمب ویرانگر را استقبال می کنند.
آیا اگرسر دمداران نظام فقاهتی مدرسه ای، طیاره ای شخصی و جزیره خصوصی میداشتند ( که دارند ) و در پهلوی آن نهاد های خیریه برای زندگی کردن مسالمت آمیزشهر وندان کشور های هم پیمانش ونیز کشور خودش که بیش از نیم مردم کشورش در زیر خط فقر زندگی می کنند ، باز هم با تمسخر گونه آقای استاد روبرو می شد؟ یا قلم مبارکش به جای نقد به تحسین وتمجید جا خالی می کرد .لذا ایجاب میدارد که هر نظام، مکتب و آیدیا لوژی براساس عملکردش مورد نقد وقضاوت قرار گیرد که چه اثرات را بر زندگی وآتیۀ مردمش به جا گذاشته و می گذارد.
بهر صورت امام قبلی اسماعیلیان به تآسی از تعالیم پدر بزرگش شرایط بغرنج ژؤپولیتیک زمان ومطالبات پر آشوب عصر نوین را به تجزیه وتحلیل گرفت وآسیب پزیری جامعه اقلیت اسماعیلیه را که از هر طرف مورد آماج متعصبین وتاریک اندیشان قرار داشت، مطمح نظر قرارداد. لذا تشخیص داد که جد لها و مناظرات و ره آوردهای دانشمندان سلف اسماعیلیه نمی توانست در عصر ساینس وتکنالوژی مدرن و رو به تحول کنونی کار آیی داشته باشد.لذا به باز سازی وتجدید ساز مان امامت اسماعیلی طبق شرایط زمان دست یازید،که بقول مار شال هاجسن اسماعیلیه امروز ازپیشرفته ترین جامعه مذهبی در جهان به حساب می آید.ملاقات ومذاکرات با رهبران مطرح جهان از جان اف کنیدی گرفته تا شاه ایران، نهرو ومهاتما گاندی، رهبران پاکستان و سران افریقا وآسیا ونیز سخنرانی های عدیده در دانشگاهای بزرگ ومحافل علمی،اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی جهان همه وهمه به خاطر جامعه عقب مانده و محصور اسماعیلیه بود، تا جامعه از آزادی انجام مناسک مذهبی بر خوردار بوده ودر عین حال از مزایای ترقی وپیشرفت علم ودانش مدرن بهره مند گردیده وبا صلح وصفا زندگی کنند. در واقع بشر در طول تاریخ در هر بُرهۀ از حیات اجتماعی خود ناگزیر اززندگی کردن با رهبر بوده است.زیرا رهبر به عنوان مغز آگاهِ مردم زمان خود خوانده شده است، که در مورد حساس شخص رهبر باید تشخیص دهد که چه نوع پالیسی وروشی را اتخاذ کند که مردمش در کمال آرامش بسر برده و از گزند وخطرات احتمالی در امان بماند.در عین حال اگر اندیشه وعمل در وجود رهبر یکجا نباشند، و آنرا در خدمت آرمان مردمش قرار داده نتواند ، یک رهبری منفی بوده که جز شکست خود ونکبت وذلت مردمش چیز دیگری را تجربه نخواهد کرد. صفحات تاریخ بشر پر است ازین نوع رهبران خود ساخته ومنفی باف که اثرات سوء رهبری آنان برای نسل ها به میراث رسیده است. چنانچه در مورد سوریه، غزه و فلسطین ، لبنان و یمن دیده شد.
بنا به فرموده مولا علی ” فرزند زمان خود باشید”
با حرمت
پاسخ به مقاله علی امیری (Ali Amiri) درباره مذهب
اسماعیلی
من (فرزانه عادل)شخصاً شناختی از آقای علی امیری ندارم، اما اینکه ایشان خود را پژوهشگر و استاد دانشگاه معرفی میکند، مسئولیت علمی و اخلاقی خاصی را به همراه دارد. متأسفانه، تحلیل ایشان درباره مذهب اسماعیلی نهتنها فاقد دقت و بیطرفی علمی است، بلکه برخوردی سلیقهای و همراه با پیشداوریهای شخصی دارد.
در دنیای آکادمیک، هرگونه تحلیل دینی یا تاریخی باید بر اساس منابع معتبر و روشهای پژوهشی دقیق صورت گیرد. بااینحال، نوشته آقای امیری نهتنها فاقد منابع مستند است، بلکه به نظر میرسد بیشتر بر پایه برداشتهای شخصی و دیدگاههای ازپیشتعیینشده شکل گرفته است.
چنین رویکردی، نهتنها غیرحرفهای و غیرمسئولانه است، بلکه میتواند به ایجاد شکاف و اختلاف در جامعه دامن بزند. در جوامع علمی، سوءاستفاده از جایگاه پژوهشی برای بیان دیدگاههای غیرمستند و اظهارات توهینآمیز نسبت به اعتقادات دیگران، نهتنها غیرقابلقبول، بلکه برخلاف اصول اخلاق پژوهشی است.
علاوه بر این، در کشورهای غربی، توهین به باورهای دینی و مقدسات، در برخی موارد میتواند پیگرد قانونی داشته باشد. نقد علمی باید بر پایه منطق، استدلال، و رعایت اصول بیطرفی باشد، نه آنکه به ابزاری برای تسویهحسابهای فکری و مذهبی تبدیل شود.
در نهایت، بحثهای مذهبی باید بهگونهای مطرح شوند که باعث روشنگری و درک متقابل شوند، نه آنکه زمینهساز تفرقه و کینهتوزی گردند. ما از همه پژوهشگران انتظار داریم که با رعایت اصول علمی و اخلاقی، از بیان تحلیلهای سطحی، مغرضانه و بدون پشتوانه علمی خودداری کنند
با احترام و قدردانی از طرح دیدگاههای گوناگون در مباحث دینی و فکری، لازم است نکاتی را در پاسخ به مقاله علی امیری درباره مذهب اسماعیلی و جایگاه امام حاضر (علیهالسلام) مطرح کنم.
مقاله ایشان حاوی برداشتهایی سطحی، غیرمستند و دور از واقعیتهای تاریخی و معاصر است که نهتنها نشاندهنده عدم شناخت دقیق از آموزههای اسماعیلیه است، بلکه حاوی لحنی توهینآمیز و غیرمنصفانه نسبت به اعتقادات میلیونها مسلمان اسماعیلی در سراسر جهان است.
۱. جایگاه امام در اسلام و مذهب اسماعیلی
در اسلام، امام صرفاً یک رهبر تشریفاتی یا مدیر سازمانی نیست، بلکه جایگاه او در قرآن کریم بهعنوان ولیّ، هادی و حجت خداوند بر زمین معرفی شده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ
(ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید، و پیامبر و اولی الامر را اطاعت کنید.) (سوره نساء: ۵۹)
در تفکر اسماعیلی، امام زنده و حاضر، تداومبخش هدایت الهی پس از پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (علیهمالسلام) است. تقلیل جایگاه امام به یک نهاد خیریه یا سازمان توسعهای، نشاندهنده عدم درک صحیح از مفهوم امامت در اسلام شیعی است.
۲. امام اسماعیلیه و مسئولیتهای دینی و دنیوی
علی امیری در مقاله خود تلاش کرده است امام اسماعیلیه را صرفاً یک شخصیت اقتصادی و خیریهای جلوه دهد، درحالیکه امام نهتنها یک رهبر دینی است، بلکه وظیفه هدایت پیروان خود در تمام ابعاد زندگی را نیز بر عهده دارد.
سازمانهای وابسته به امامت اسماعیلی (مانند AKDN – شبکه توسعه آغاخان) در بیش از ۳۰ کشور جهان به مردم خدمت میکنند، اما این فعالیتها، نه یک جایگزین برای معنویت، بلکه ابزاری برای تحقق ارزشهای اسلامی در جامعه است.
امام حسین (ع) نیز در مسیر هدایت امت، هم با دشمنان جهاد کرد و هم به فقرا و محرومان کمک رساند. آیا کمک به جوامع محروم، دلیل بر کاهش جایگاه معنوی یک رهبر دینی است؟
۳. ثروت، مسئولیت و شیوه زندگی امام
یکی از اشتباهات جدی در مقاله امیری، القای تصویر نادرست از وضعیت مالی امام حاضر (علیهالسلام) و نحوه مصرف اموال در نهاد امامت است.
در اسلام، اموال و داراییهایی که در اختیار رهبران دینی است، در راه خدا و برای خیر عمومی مصرف میشود. امام اسماعیلیه نیز نهتنها مالک داراییهای شخصی نیست، بلکه همه اموال او در جهت رفاه، آموزش، توسعه و بهبود کیفیت زندگی مسلمانان و سایر انسانها به کار گرفته میشود.
بسیاری از رهبران مذهبی و سیاسی در جهان معاصر، ثروتهای هنگفتی را در حسابهای شخصی خود نگه میدارند، اما هیچ اثری از آنها در خدمت به مردم دیده نمیشود. در مقابل، امام حاضر (ع) بهعنوان رهبر اسماعیلیان جهان، داراییهای شبکه توسعهای خود را برای ایجاد عدالت اجتماعی، کاهش فقر و پیشرفت جوامع به کار میگیرد.
۴. مسئولیت امام نسبت به پیروان اسماعیلی
ادعای امیری مبنی بر اینکه امام اسماعیلی در برابر پیروان خود مسئولیت شرعی ندارد، کاملاً نادرست است. پیروان اسماعیلی همواره در ارتباط مستقیم با امام خود هستند و دستورات دینی و اجتماعی خود را از او دریافت میکنند.
امامت در مذهب اسماعیلی، برخلاف برخی فرقههای دیگر که گرفتار اختلافات داخلی و تفرقه هستند، همواره یک نهاد زنده، پویا و پاسخگو به نیازهای زمانه بوده است.
۵. سکولاریسم و آینده مذهب اسماعیلی
یکی از مغالطههای دیگر امیری، ادعای سکولاریزه شدن اسماعیلیان است.
آیا کمک به بشریت و ایجاد رفاه برای مردم، نشانه سکولاریسم است؟
اگر چنین باشد، پس باید بسیاری از خدمات حضرت علی (ع) و امام حسن (ع) به فقرا و یتیمان را نیز سکولاریسم بنامیم!
اسماعیلیان، همانگونه که به عبادت، طریقت معنوی و ارزشهای اسلامی پایبندند، به توسعه اجتماعی، اقتصادی و علمی نیز اهمیت میدهند. این، دقیقاً همان روشی است که اسلام اصیل، از زمان پیامبر اکرم (ص) تا اهل بیت (ع)، به آن سفارش کرده است.
۶. احترام به عقاید دینی دیگران
نویسندگان و پژوهشگران، مسئولیت اخلاقی دارند که از بیان نظرات توهینآمیز نسبت به باورهای مذهبی دیگران خودداری کنند.
قرآن کریم تأکید دارد:
وَلَا تَجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ
(با اهل کتاب جز با بهترین شیوه، مجادله نکنید.) (سوره عنکبوت: ۴۶)
حال، اگر خداوند حتی در بحث با اهل کتاب به جدال احسن تأکید میکند، آیا شایسته است که یک پژوهشگر اسلامی، درباره دیگر مذاهب اسلامی، چنین زبان تحقیرآمیزی را به کار بگیرد؟
مذهب اسماعیلیه، برخلاف ادعاهای نادرست علی امیری، یک مکتب پویا، معنوی، و عملگراست که در بستر اسلام ناب، بهدور از تعصب و تفرقه، برای پیشرفت بشریت تلاش میکند.
امام اسماعیلیه، نهتنها یک رهبر دینی، بلکه یک الگوی مسئولیتپذیر در حل مشکلات جوامع اسلامی و جهانی است. تقلیل جایگاه امام به یک نهاد خیریه، ناشی از درک سطحی از مفهوم امامت و رهبری اسلامی است.
ما از تمام پژوهشگران و نویسندگان انتظار داریم که بهجای تحریف واقعیتها و ایجاد اختلاف، به تقویت وحدت امت اسلامی کمک کنند.
یا علی مدد
فرزانه عادل
گمانم هزاره ها عادت دارند گاهی از سید و گاهی از اسماعیله ها خرده بگیرد. در حالیکه خودش همیشه مورد نقد و حتی تحقیر دیگر مذاهب قرار دارد.
حیف میدانم بر آن جوان هزاریکه سالهای سال درس خواند مطالعه کرد تا در جامعه هزاره و افغانستان خدمت کند اما متاسفانه در اخیر نوکر و چاپلوس دربار چون روحانیون ایران شود.
من آینده این جوان را بجز جاسوس ایران در افغانستان بیشتر نمی بینم که بخاطر جلب توجه باداران رحانیون خود را با نوشتن نظریات نامطلوب در باره یک مذهب فرقه دیگر بنویسد.
درک اش سنگین بود مذهب ایکه با نقد در خطر بیفتد مذهب نیست
من منحیث یک اسماعیلی از اقای امیری تشکر میکنم بعث جالب اما چرا اسماعلیان براشفته شدن نمی دانم باید دید اقای امیری را نقد کرد و معلومات درست برایش ارایه کرد اقای امیر در قرن بیست و یک سر خود را چاه جمکران داخل کرده و امام را صدا میکند در حالیکه اسماعیلیه امام عصر اتم را کنار گذاشته و امام عصر کیهان را دنبال میکند فرض است برای ما که اول اقای امیری را از چاه خارج کنیم بعدا بگویم که اتم حل شده بشر بطرف کهکشان نظر دارد در جهان امروز وظیفه امام دعا دادن تکلیف شریعت نیست امروز بشر باید شریعت را از هر زمانی بهتر بداند امامی که سیاست نداند تجارت و اقتصاد نداند با علوم عصر خود دست و پنجه نرم نکند امام نیست امام که هدایتگر برای پدر و پدر کلان ،خود من ،فرزند من و نواسه من نباشد بودن و نبودنش مهم نیست امام که جهان امروز مارا درست کرده نتواند بدون شک که اخرت را هم درست کرده نمی تواند اقای امیری اگر در جهان امروز شخصی دگر سراغ دارید که با امام اسماعیلی مقایسه کنیم لطفا نام ببرید تا ما هم مستفید شویم.مقاله شما را خواندم شما خوشبختانه که تعصب ندارید تنها برداشت غلط دارید امید که در اینده اصلاح شود
اگر اسماعیلیه مذهب را به خیریه تقلیل داده اتفاقا بخاطر فهم بسیار عمیق رهبران آنهاست که چگونه یک فرقه دینی که در فرایند سکولار شدن کمرنگ یا در آینده ای دور از بین خواهد رفت میشود، بواسطه کارکردهای اجتماعی آن بتوان حداقل اسمش را زنده نگاه داشت. فقدان بعضی از تئوری های جدیدتر از فلاسفه و جامعهشناسان غربی باعث شده نگاه نویسنده مقاله درون دینی باشد و قادر نباشد از زاویه ای برون دینی وضعیت و ایوئولوژی حاکم بر جهان امروز، مسأله دین به طور کلی و مسأله فرقه های دینی به طور اخص را تفسیر کند و این نوع نگاه درون دینی به مسأله دین همیشه در طول تاریخ از طرف فقها و علمای سنتی و روشنفکر وجود داشته و نه تنها مسأله ای را حل نکرده که اگر حل میکرد وضعیت دین به مراتب جایگاه بهتری می داشت اما این شیوه تفسیر هر روز نخ نما تر، کمرنگ تر و تکراری تر شده است. اگر نویسنده حداقل تئوری والتر بنیامین مبنی بر سرمایه داری به مثابه دین و نظریه مدرنیته مارکس را در زمان نوشتن مقاله در نظر داشت، کلا در سمت و سوی مقاله تغییرات بسیاری بوجود می آمد. با ظهور روشنگری و شروع سروری عقل، کلیسای مسیحیت که جایگاه خودش را در خطر میدید بسیار اندیشمندانه از آسمان به اجتماع نزول کرد و سعی کرد مرهمی برای پیامدهای منفی مدرنیته شود از جمله پناه دادن به دختران فراری، غذا دادن به ایتام و فقرا و … که اینگونه توانست نهاد کلیسا را در تندباد روشنگری حفظ نماید، اگر اسلام هم میخواهد در برابر مدرنیته مقاومت کند حتما باید به سمت عرضه خدمات اجتماعی حرکت کند و مساجدی که فقط چند ساعت در روز از آن استفاده میشود و باقی اوقات خالی و بلااستفاده است را طوری برایشان برنامه ریزی کنند که حداقل نماد مادی دین با داشتن کارکردی اجتماعی همچنان پابرجا بماند. در جوامعی اسلامی که مردمشان سکولار شده اند مثل ایران و ترکیه، مساجدشان با آن بناهای بسیار شیک اما خلوت و حتی در موقع نماز هم تقریبا خالی از جمعیت شده است. رهبران مذهب اسماعیلیه دقیقا بر مبنای تاریخ کلیسا دارند پیش میروند و نه تاریخ اسلام و مساجد اسلامی که فقهایشان هیچ درکی از طوفان بسیار ویرانگر مدرنیته ندارند که این طوفان همه نهادهایی که هنوز هاله ای از تقدس در خود دارند را با خاک یکسان خواهد کرد و به قول مارکس نه تنها هاله تقدس را از بین میبرد بلکه همان انسانهای مقدس شان را نیز مزد بگیر سرمایه خواهد کرد و در نهایت هر آنچه که فکر میکنند سخت و استوار است، مدرنیته آنرا را دود میکند و به هوا خواهد فرستاد.
استاد امیری گرامی متن بسیار مفید و قابل تأمل بود، استفاده کردم . از خداوند طول عمر وتوفیقات روز افزون برایتان خواهانم .
بررسی تاریخی و تحلیلی و به دور از بیانصافی، در واقع علمی بودن آن کاملاً آشکار است. بعضیها گفتند که مذهب خودت را نقد کن و فکر میکنند استاد امیری چنین کاری نکردهاند. درحالیکه کتابهای خِرَد سهگانهی او و همچنان کتاب اسلام، به خوبی زوال و انحاطاط عقلانیت در تشیع و در کل جهان اسلام را، بررسی و نقد میکند. مصاحبههای او نیز نشان میدهد که مشی او علمی است و به هیچ کیش رحم نمیکند.
آقای علی امیری فارغ التحصیل جامعه المصطفی است. جامعه المصطفی نیروهای فکری سپاه قدس را در کشورها تمویل می کند. بنابراین خزعبلات و چرندیاتی را تحت نام نقد، پژوهش و یا زیر لباس تحقیق ارائه می کنند که آن جامعه و یا مردم مورد نظر به سمت تحقیر افکارشان پیش برود تا زمینه جعل و خرافات با نام های مقدس ایجاد شود. خزعبلات آقایون شبه آکادمیک جامعه المصطفی، هزاره ها را به سمت بی هویتی سوق داد. این ماموریت ویژه فارغ التحصیلان جامعه المصطفی یا موسسه آموزشی نیروهای فکری سپاه قدس است.من معتقدم کسانی امثال اسد بودا، علی امیری و….فقط دنبال نابودی و تحقیر همبستگی هزاره ها هستند.
بسیار عالی! استاد علی امیری نویسندهای توانا و اندیشمندی ژرفاندیش است.
نقدی بر نوشته علی امیری – اسماعیلیه؛ گذار از مذهب به سازمان خیریه
نگارنده: نوروز علی ثابتی
تاریخ نگارش: 24 مارچ 2025
پیش در آمد
به تاریخ 22 مارچ 2025، دوستی نبشتهای را با من شریک ساخت که در مورد مذهب اسماعیلیه نوشته شده است. نویسنده آن محترم علی امیری است. علی امیری از منظر مذهب خود که شیعه اثناعشری است، ازین زاویه به بهانهی ارتحال امام چهل و نهم اسماعیلیان (شاه کریم الحسینی، آقاخان چهارم) به مذهب و طریقهی شیعه امامی اسماعیلی تاخته است. در این نوشته کوشش میشود تا بطور گذرا نوشته اش مورد مداقه قرار گیرد و نشان داده میشود که ایشان به بهانه عرض تسلیت، بر زخم اسماعیلیان، نمک پاشیده است.
نخست، اگر از منظر یک اسماعیلی، به عنوان نبشته امیری نگریسته شود، انسان را خنده میگیرد – خنده برای اینکه این افراد که خود را نویسنده و پژوهشگر میدانند از دُکترین و اساسات طریقه اسماعیلی چیزی نمیدانند، و مانند خُفّاش بر خورشید طعنه میزنند. به گفتهی سعدی:
گر نبیند به روز شبپره چشم چشمهی آفتاب را چه گناه؟
ما اسماعیلیان در مورد بابای شما عبدالعلی مزاری، جنگهای افشار، تماشای زایمان زنان، کوبیدن میخ در سر اسیران جنگی، و … کی سخن گفته ایم؟ مزاری که برای شما یک شخص منجی، وارسته، و سلحشور است که آن قدر کیش شخصیت برایش داده اید که مانند بودا در هر جا برایش تندیسهای میلیونی ساخته اید. تصوّر کنید که اگر این آقاخان از شما میبود، چی کار میکردید؟ ازین مبحث میگذریم، زیرا که ما نمیخواهیم بین برادران اسماعیلی و اثناعشری درز ایجاد کنیم، و امیری هم از تمام مردمان شیعه اثناعشری نمایندگی نمیکند که ما بخاطر نبشته اش، دیگران را ملامت کنیم.
انسان که در جستجوی یک منجی باشد و در یک دورۀ یک هزار و سیصد ساله، اورا نیابد، و از رقیب اش همان منجی و مفسر دین را حی و حاضر ببیند، طبعاً که زورش میدهد – آیا چنین نیست؟
شما گویا اینکه مسرور شدید که با رحلت آقاخان چهارم، مذهب اسماعیلیه به افول خواهد گرایید!
نگاهی به عنوان نبشته
آقا امیری،
نخست میپردازم به عنوان نوشتهی شما. اسماعیلیه؛ گذار از یک مذهب به یک سازمان خیریه.
دُکترین مذهب اسماعیلی اینست که زمانی که جهان در حال پویش و تکامل باشد، در موازات آن، امام (پیشوای مؤمنان) هم مسیر تکامل را میپیماید، اندیشه اش و تعالیم اش سازگار با زمینه و زمانه ای است که در آن زندگی میکند تا برای مریدانش مطابق به شرایط و زمان، دین را تعبیر و تفسیر کند، و مسیر زندگی متعالی به سوی کمال هم در امور اینجهانی (مادّی) و هم امور آنجهانی (معنوی) برای مریداناش ارشاد میکند. معنای امام و مرشد همین است. امامت اسماعیلی، مسیر اش همواره به سوی کمال است، نه به سوی اُفول، قسمی که شما فکر میکنید. نور امامت همیشه بطور مستمر در جهان موجود، حاضر و زنده میباشد، و هر قدر که انسانها دانش و تجربه بیشتر را کسب کنند، و علوم (ساینس) و تکنالوژی (فنّآوری) را بیشتر در تسخیر خود در آورند، به همان اندازه به یک پیشوا (امام) نیاز بیشتر پیدا میکنند، تا در یک دنیای متلاطم، راهِ معدل (تعادل) زندگی دنیوی و روحانی را برای بشرّیت هموار سازد. در این مورد، قرآنکریم بشارت داده است که خداوند (ج) کرّه زمین را به نور خود (که همواره در میان بشریت ظهور دارد) نورانی خواهد کرد.
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا (سوره زُمَر (39)، آیه 69).
ترجمه: و زمين به نور پروردگارش روشن گردد.
آیا اکنون زمین تیره و تار است، و زمانی به نور الهی، روشن خواهد شد؟ آن نور الهی از چه جنسی است و چگونه زمین را با نورش روشن میکند؟ آن نور، نور ولایت و نور هدایت است که حامل آن نور، امامانی از نسل بلافصل پیغمبر اند که معنای اصلی دین را برای تمدّن بشری میرسانند. تصّور نکنید که با رحلت آقاخان چهارم (مولانا شاه کریم الحسینی)، مذهب اسماعیلیه دیگر قوّام ندارد، بلکه عکس آن صادق است. با رحلت آقاخان چهارم، جهان بشریت بیشتر متوجه شد که اصل و نسل و حسب و نسب او چه بوده است، و تودههای میلیونی به این موضوع عطف توجه نمودند. رحلت ایشان یک تکانه و یک جهش برای نسل بشر در کرّه زمین بود.
نور امامت، مانند خورشید چراغان است، و نور خورشید، با پُف دهان انسانها خاموش و لرزان نمیشود.
کسانی میخواستند نور رسالت را خاموش کنند، و خداوند (ج) هم برای شان چنین گفت:
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ. (سوره صف (61)، آیه 8).
ترجمه: مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد.
نور امامت، همان استمرار نور رسالت است. تا که نسل بشر است، این نور در میان شان است – هم خودش تمام و کامل می شود، و هم نسل بشر را با خود به مسیر کمال میکشاند – هر چند که مدعیان را خوش نیاید.
موضوع دوم، در مورد عنوان شما که اسماعیلیه گویا از یک مذهب به یک سازمان خیریه اُفت کرده است، هم یک دیدگاه پوچ و بیاساس است؛ زیرا که در حقیقت امر، هر دین و مذهب، در دکترین و آموزههای خود، پیام همزیستی مسالمتآمیز، کمک و همکاری به بنی نوع انسان در محراق توجه شان است. هیچ دین و مذهبی کمک برای فقیران و درماندگان را رد و حرام ندانسته بلکه پیروان خود را ملزم به کمک به دیگران کرده است، و این یک کار زشت نیست که برای آن اسماعیلیان طعنه بشنوند. بر خلاف تصوّر شما، آنها خرسند هم شوند که وجیبهی دینی، اخلاقی و انسانی خود را در مقابل همنوع خود ادا نموده اند. در قسمت کمکهای خیریه، در جای جای قرآنکریم به آن اشاره شده است.
وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ (سوره بقره (2)، آیه 177)
ترجمه: و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راهماندگان و گدايان و در [راه آزاد كردن] بندگان بدهد.
وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا. (سوره انسان (76)، آیه 8)
ترجمه: و به [پاس] دوستى [خدا] بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دادند.
با توضیح فوق، بطور مستدل نشان داده شد که نه اسماعیلیه سیر قهقرایی را پیموده و نه از یک مذهب به یک نهاد خیریه افول کرده است، و نه نهاد خیریه در ذات خود بد است.
پس شما غم خود تان را بخورید و تشویش اسماعیلیان را نداشته باشید.
یادآوری از تداوم سنت رجزخوانی اخومحسن و نوبختی
محترم علی امیری!
در خلال متن تان، مانند رجزخوانانان اسلاف تان، چون اخومحسن و نوبختی (از نویسندگان کلامی مذهب اثناعشری)، بر ضد امامان اسماعیلی فتوا داده است. هر چند که این نویسندگان، اصل و نسب خلفا – امامان فاطمی را زیر سوال بردند و ایشان را منسوب به نسل میمون القداح کرده بودند، خود شان رفتند گم و گور شدند، ولی نور امامت به حیات خود ادامه داد. ایشان هم حسن صباح را یک فرد مجهول الهویت گفته اند، در حالی که از صلابت ایشان سلجوقیان در لرزه افتاده بودند، چگونه میتواند مجهول الهوّیت باشد! آیا توده به سخن یک فرد بیهویّت گوش فرا میدهند؟ بلی، شاید در نظر علی امیری و امثالهم امامان اسماعیلی همه مجهول الهویت باشند! زیرا که خود نشان داده است، که از تاریخ، اصطلاحات و دکترین آنها دقیقاً نمیداند، و چیزی که انسان نداند، برایش مجهول است، و معنای مجهول، هم از جهل گرفته شده، که در مورد آنها هنوز که هنوز است معلومات ندارد، و یا اینکه اطلاعات را مانند اخومحسن جعل میکند. مثلاً در نوشتن خودش، که مولانا حسن علیٰ ذکرهِ السلام (بیست و سومین امام اسماعیلی) را حجت امام دانسته، و اعلامِ قیامت اش را نسخ شریعت دانسته است.
در حالی که جناب امیری، از منظر دکترین اسماعیلی نه معنای شریعت را میداند و نه معنای قیامت را. قیامت به معنای نسخ شریعت نیست. در آن برههای از زمان، آن به معنای عبور سطح ظاهری و نگاهِ سرسری از متن و گذار به مرحله بلوغ فکری (خرد جمعی) مؤمنان است تا معنای باطنی هر عمل دینی را که اجرا میکنند، بدانند.
از منظر اسماعیلی، قرآن و امام به موازات هم در مسیر تاریخ به جلو پیش میروند. قرآن، امامت را ثابت میکند، و امام معنای قرآن را – زیرا که قرآن نظر به شرایط تفسیر بردار است. اگر امامی، شریعت را نسخ کند، و دیگری شریعتی نباشد، به امام هم دیگری احتیاجی نیست، زیرا که امام مفسر دین است، و قوام دین بر شریعت است. امام، میزان و قسطاس است، تا دین را بر میزان عقلی استوار نگهدارد. اگر انسانها به طرف افراط و یا تفریط در دین حرکت کنند (ظاهر را رها سازند و به باطن بیاویزند و در امور ظاهری سهل انگاری کنند، و یا بر صورت ظاهری دین به طور افراطی بچسپند و معنای باطنی آنرا نادیده گیرند)، در همینجاست که امام، بشریت را به حالت نظم و تعادل میآورد و دین را بر سختهی ترازوی خرد می سنجد و انسانها را رهنمایی میکند تا در هلاکت نیفتند (هلاکت ظاهری یا باطنی؛ و یا افراط گرایی دینی و یا مادیگرایی و غفلت ورزی در دین).
قیامت به معنای راست ایستادن و راست کردن است. مولانا حسن علیٰ ذکره السلام، که اعلام قیامت کرد، به این معنا بود که معنای باطنیِ اعمال ظاهری عبادی را برای مؤمنان راست کند، ولی نظر به شرایط، نوه اش مولانا جلال الدین حسن (بیست و پنجمین امام اسماعیلی)، برای تعادل امور مادّی و معنوی برای مؤمنان هدایت داد. معنایش این نیست که کاری که پدرکلانش کرده بود، خطا بود، نه، چنین نیست. معنایِ امامِ زمان چیست؟ معنایش اینست که در زمانهای که زندگی میکند، مؤمنان را هدایت میدهد تا میان امور ظاهری و باطنی (دنیوی و دینی) موازنه را بر قرار کنند، و آنها را از رفتن به طرف افراط و تفریط باز میدارد. به همین خاطر، یکی از صفات امام، میزان و قسطاس هم است و همیشه شاهین ترازوی دین در دست اش تا زمانی که یکی از کفههای ترازو (پله افراط یا تفریط) سنگین نشود، و هر پلهای که سنگین شود، آنرا راست میکند. این راست کردن ترازو را قیامت میگویند (البته مراد من از قیامت کُبریٰ نیست)، و به همین خاطر برای امام زمان از نسل رسول الله (ص) میگویند: قائم آلِ محمد.
کار ایشان نه نسخ شریعت است، بلکه راست نگهداشتن شریعت است. دین بر شریعت استوار است، اگر شریعت نباشد، دیگر به امام هم نیازی نیست. ضرب المثلی است که گویند: نه آن شوری شور و نه به آن بینمکی. نه افراط و نه تفریط، بلکه راهِ میانه را انتخاب کردن، و معنای خَیرُ الْاُمُورِ اَوْسَطُها (بهترین کارها، میانهترین آنهاست)، همین است. در قرآنکریم هم در وصف بهشت آمده است که آنجا نه خیلی سرد است و نه خیلی گرم که کسی اذیّت شود؛ زیرا که گرمی بیش از حد (افراط) و سردی بیش از حد (تفریط) سبب هلاکت نفس است. و امام، زمینه را برای مؤمنان طوری مساعد میسازد که راه اعتدال پیش گیرند، و همیشه شاهین ترازوی خرد در اختیارش قرار دارد.
مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا (سوره انسان (76)، آیه 13).
ترجمه: [مؤمنان] در آن [بهشت] بر تختها[ى خويش] تكيه زنند در آنجا نه آفتابى بينند و نه سرمايى.
به چالش کشیدن معصوم بودن و منصوص بودن آقاخان
علی امیری ادامه داده است:
«بخشهای وسیعی از جامعۀ اسماعیلی در حال سکولار شدن است و مناسک و سمبولهای مذهبی دیگر برای آنان آن معنای سابق را ندارند. لذا برای دستگاه امامت بسیار دشوار است که از پاسخگویی به امور مالی با توجیه نص و عصمت سرباز زند. خواه ناخواه کم وبیش این پرسش مطرح خواهد شد که اگر امام معصوم گفتمان شریعت اسماعیلی را کنار نهاده است، تنها برای توجیه اشرافیت و تجارت چه نیازی به تئوری عصمت است.»
در اینجا، «اسکولار» دو معنا را افاده میکند:
1) معنای اسکولار در سیاست، به معنای جدایی دین از سیاست است. و یا به گفته یک نقل قول مشهور: دین برای پاپ (کلیسا) و حکومتداری برای قیصر واگذار نمایید. در اینجا جدایی امور مذهبی از امور سیاسی مطمح نظر است.
2) معنای اسکولار، یعنی لائیک بودن که از لائیسیته گرفته شده، که به معنای دوری جستن از مذهب است. اگر با این منظر به مذهب نگاه بکنیم، بیشترین اسماعیلیهها از مذهب شان فرار ننموده اند. این قیودات نامحدود هستند که پیروان یک کیش را مجبور میسازند تا از قید زنجیرهای جابرانه آن خود را رها سازند، ولی اسماعیلیها آزادی مذهبی دارند، و در آنجا اجبار و اکراه وجود ندارد که مذهب شان آنها را به تنگ آورده باشد، و منزجر شده باشند، و از آن بیزاری کرده باشند.
میآیم سر موضوع «عصمت»، و «امام معصوم»، این واژه را غزالی و شیعیان اثناعشری آب و تاب دیگری داده اند، و در نزد اسماعیلیه از آن معنای دیگری استنباط میکنند.
امام معصوم، در نزد شما، امامی است که از وی گناهی سرنزده باشد، یعنی امامِ بی گناه. آیا شما فراموش کرده اید که تمام نوع بشر، اولاد حضرت آدم (ع) نیستند؟
از حضرت رسول الله (ص) خداوند برایش بشارت داده است که خداوند از تمام گناهانش گذشته است، و برای آل و ذرّیت او که از بطن حضرت فاطمة الزهرا (ع) هستند، همه شان را از هر رِجس (پلیدی) محفوظ نگهمیدارد.
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا. (سوره فتح (48)، آیه 2).
ترجمه: تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند.
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (سوره احزاب (33)، آیه 33).
ترجمه: خدا فقط مى خواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
امام پنجاهم اسماعیلیان، از خاندان عصمت و طهارت است، که از نسل بلافصل محمد (ص) است و خداوند هم برای ذریه و اهل بیت پیغمبر بشارت داده است که ایشان از هر پلیدی و آلودگی پاک و مبرا اند.
معنای معصوم، چیزی است که به او در هنگام مشکلات رجوع میکنند. در نزد اسماعیلیان، امامِ معصوم، به معنای کسی است که مؤمنان در مورد سوالات و پرسش های خود، به او روی میآورند و به او چنگ میزنند و در هنگام چالشها به او توسل میجویند.
اعتصام، به معنای چنگ زدن است. اسماعیلیان هنوز هم در مورد پرسشهای دینی و دیگر چالشهای دینی به امامان شان رجوع میکنند. هیچ فرد اسماعیلی نزاری نمیگوید که آقاخان بر من ولایت ندارد و من دیگر نیازمند گرفتن ارشاد از ایشان نمیباشم. چنین فردی اسماعیلی نیست، به مثل اینکه یک کس بگوید که دیگر به پیغمبر و قرآن نیاز ندارم، در غیر، آن شخص از دایره دین میبرآید.
زمانی که شما اسماعیلیه را یک «فرقه»، تلقی میکنید، امامِ ما، و ما خود را فرقه تلقی نمیکنیم. بخاطری که معنای فرقه، «جدا شده» است. جدا شده از چی؟ اگر بگویید که جدا شده از اسلام، پس همان اسلام «راست کیش» در دنیای معاصر کدام است که دیگر فرقهها از آن منشعب و جدا شده اند؟
قرآنکریم، امت را از «فرقه فرقه شدن» نهی کرده است. گفته است، به ریسمان خدا، بیاویزید، و فرقه فرقه نشوید؟ ریسمان خدا چیست؟ ریسمان خدا، همان رشته امامت است که نسل بالنسل از دوران حضرت رسول (ص) تا دوران ما امتداد یافته است و تا که جهان باقیست، امتداد خواهد یافت.
یعنی به همین رشته امامت بیاوزید و فرقه فرقه نشوید. به همین خاطر اسماعیلیها میگویند که ما فرقه نیستیم، یعنی همان تداوم رشته امامت را ترک نگفته و از امام خود جدا نشده ایم، این دیگران هستند که رشته امامت را رها کرده و جدا گشته اند.
وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ. (سورۀ آل عمران (3)، آیه 101).
ترجمه: و چگونه كفر مى ورزيد با اينكه آيات خدا بر شما خوانده مى شود و پيامبر او ميان شماست و هر كس به خدا تمسك جويد قطعا به راه راست هدايت شده است.
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا (سورۀ آل عمران (3)، آیه 103)
ترجمه: و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.
اعتصام، در آیات فوق به صورت «یَعتًصِم» و «واعتصموا»، آماده است، که در آیه اولی گفته شده که به خدا چنگ بزنید، و در آیه دومی که ذکر شد، گفته شده به ریسمان خدا چنگ بزنید.
اگر دقت کنیم، در آیه اول هم آمده است که رسول خدا، در میان شما است، به او چنگ بزنید، او در حقیقت همان ریسمان خداوند است. و در شرایط و زمان ما، رسول دیگر زنده نیست، و شخصی از نسل رسول که خلیفه و جانشین رسول است، به او چنگ میزنیم تا ما را به خداشناسی در صراط مستقیم هدایت دهد.
پس آقاخان هم معصوم است و هم منصوص است. این نص امامت از اولین امام شیعه حضرت مرتضی علی تا به دوران امام پنجاهم (شاه رحیم الحسینی، آقاخان پنجم) بطور سنتی و موروثی نافذ بوده است.
اسماعیلیان، نص امام علی را قبول داشته اند، و حضرت مرتضی علی را به عنوان مولا و امام خود میشناسند و اورا امام معصوم میدانند، یعنی در مسائل دینی به او رجوع میکنند، و این موضوع نص و اعتصام از اول امام تا امام پنجاهم تداوم یافته و هرگز این ریسمان خدا (حبل الله) را رها نکرده اند، چگونه شما آمده اید و موضوع نص و عصمت امامان اسماعیلی را به چالش میکشید؟
علی امیری ادامه داده است:
«آینده این مذهب نه با فعالیتهای بشردوستانه خاندان آقاخان، بلکه با بحران که حکمروایی معنوی این خاندان در وجدان عمومی پیروان این کیش ایجاد خواهد کرد، پیوند دارد. بعید است که آقاخانها بتوانند بحران معنوی مؤمنان را با خدمات رفاهی برطرف کنند.»
قبلاً هم اشاره نمودم که فعالیتهای بشردوستانه در ذات خود بد نیستند که برای آن آقاخان و پیرواناش مواخذه شوند، و در قسمت «فرمانروایی روحانی»، تو علی امیری از کجا به این نتیجه رسیدی که «فرمان» آقاخان بر پیروان اش دیگر ولایت ندارد؟ از یک جامعه چندین میلیونی اسماعیلی در کجا سروی کردی، و در سروی تان چند به تعداد چقد از افراد اسماعیلیه شرکدت کردند که شما آنرا اسناد قرارداده و به این نتیجه رسیده اید و قضاوت کرده اید؟
آقاخان چهارم، برای روشنبینی معنوی، برای تمام پیروان خود، فرمانهای متعددی صادر کرده که چگونه در دنیای معاصر زندگی کنند و چگونه بین امور دنیایی و دینی پل ارتباط ایجاد کنند. او مریدانش را نه تنها در جنبه معنوی هدایت کرده، بلکه همواره کوشش کرده آنها را در بُعد مادّی هم هدایت داده است. این یک ضرب المثل عام است که گویند: عقل سلیم در بدن سالم است.
نخست از نقطه نظر مادّی به یک محیط مناسب، سازگار و به قول خودش یک محیط تواناساز (enabling environment) لازم است که در آن استعدادها شگوفا شوند، و این شگوفا شدن استعداد به روحانیت و معنویت آنها بیشتر کمک می کند. روی این اصل بوده که ایشان شبکه توسعوی آقاخان (AKDN) را ساختند. در چهارچوب اخلاقی شبکه توسعوی آقاخان، هشت محور کلیدی مطرح شده که دستگاه امامت، برای رسیدن به مأموریت اش، آنرا ساخته که آن یک ابزار برای رسیدن به هدف است.
آقاخان چهارم (مولانا شاه کریم) در یک مصاحبه، از ایشان پرسیدند که چرا برای همه انسانها بدون در نظرداشت نژاد، رنگ، زبان، و مذهب کمک میکنید؟ میدانید که امام (ع) چه پاسخی دادند؟
فرمودند: من امام این عصر و زمان هستم، و من به عنوان امام، در مقابل بشر مسئول هستم. فردا از من پرسیده میشود که: تو که امام بودی برای بشر چه کار کردی؟
ببینید که پیغمبر، مایهی رحمت الهی برای همه بشرّیت بود.
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ. (سوره انبیاء (21)، آیه 107).
ترجمه: و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.
پیغمبر (ص)، رحمت برای جهانیان بود، پس کسی که بر مسند او به عنوان خلیفه و امام تکیه میزند، او رحمتی برای جهانیان میباشد. افرادی بودند که آنها رسالت و نبوّت حضرت پیغمبر را انکار کردند و اورا به چالش کشیدند. چه که آنها مرتبهی اورا دانستند و یا ندانستند، و یا اورا شناختند و یا نشاختند، او رحمت برای جهانیان بود و از نادیده گرفتن او، از مرتبه اش کاسته نشد.
به همین قسم، آقاخان هم امام است، چه که کسی اورا بشناسد، و چه که اورا نشناسد، او ماموریت خود را انجام میدهد. خانه ات آباد آقا امیری که آقاخان را به عنوان یک تجارت پیشه شناختهای. در حالی که تجارت، پیشه خود پیغمبر هم بود، و آن هیچ ننگی نیست تا برای نظم و نسق امور دنیایی به آن بپردازد، تا پیروانش با رفاه زندگی کنند و به امور معنوی خود خوبتر رسیدگی کرده بتوانند.
در اسلام پاکی و پاکیزکی و سُتره بودن یکی از وجیبههای دینی است، که بدون پاکیزکی نماز هم جایز نیست. نظافت جزئی از ایمان است. شما چطور شیک بودن و ستره بودن یک کس را میگویید که او شیک پوش است، و امامت او مشروعیت ندارد. چه یک فتوای قبیحی!
امامت محور اصلی تفاوت در میان امّت
آقای علی امیری!
تمامِ امت اسلامی، در اصول همه متحدند اند، الا یک در یک چیز. خدای همه مسلمانان «الله» است، دین شان اسلام است، پیغمبر شان حضرت محمد مصطفی (ص) است، کتاب هدایتگر شان قرآن است. در این مورد، همه مسلمانان اشترک دارند – چه آنها سنی باشند یا شیعه – تا همین جا هیچ کدام شان اختلاف ندارند. اختلاف از کجا برخاسته است؟
اختلاف بر سر جانشینی حضرت رسول است که کِی با کدام سجایا شایستگی مقام جانشینی پیغمبر را دارد که بعد از رحلت او رئیس و سرپرست مسلمانان کی باید باشد؟! تمام اختلافات از همین جا نشئت میگیرند.
و نظر به بینش و تعبیر اسماعیلیان این موضوع در خود قرآن پیشبینی شده بود.
عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ. عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ. الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ. (سوره نبأ (78)، آیات 1 – 3).
ترجمه: درباره چه چيز از يكديگر مى پرسند. از آن خبر بزرگ. كه در باره آن با هم اختلاف دارند.
مفسرین، غیر اسماعیلی، عبارتِ «نبأ العظم» (خبر بزرگ) را به معنای «روز قیامت» تفسیر کرده اند. ولی، اسماعیلیان معتقدند که نبأ به معنای «پیش بینی » است که واژه «نبی» ( پیشبین یا پیغمبر) هم در همینجا ریشه دارد که آن پیشبینی، در مورد «امامت» بود که اختلاف امت اسلامی بر سر این موضوع است. و این موضوع را مولانا شاه کریم الحسینی (آقاخان چهارم)، چهل و نهمین امام موروثی اسماعیلیان، در سخنرانی خود برای هر دو مجلس کانادا (مجلس سنا و مجلس عوام) ایراد فرمودند.
بتاریخ 27 فبروری 2014، والا حضرت آقا خان، چهل و نهمین امام موروثی اسماعیلیان جهان، خطاب به هر دو مجلس پارلمان کانادا در مجلس عوام، بی پرده در مورد اتوریته و اقتدار امامت اسماعیلی چنین فرمودند:
« من امروز پیشنهاد می کنم تا برخی از پس منظر در مورد خود و نقش خودم ارائه دهم و پس در مورد آنچه که بنام اُمت – تمام جوامع مسلمان در جهان – یاد می شود، تأمل کنم.
به عنوان یک رهبر عقیدتی، در مورد بحران حکومت داری در بیشتر از دنیای امروز، قبل ازنتیجه گیری ام، با برخی از اندیشه ها در بارۀ ارزش هایی که آنها می توانند کشور های بحرانی را کمک کند تا به کشور های فرصت توسعه یابند، ارائه دهم و چگونه کانادا می تواند آن روند را شکل دهد.
نخست از همه چند سخن شخصی را می گویم. من در یک خانوادۀ مسلمان به دنیا آمدم که از نگاه موروثی به حضرت محمد (ص) ارتباط دارد. آموزش و پرورش من مخلوطی از سنت های اسلامی و غربی است. و من پنجاه و چند سال پیش (بلی پنجاه سال پیش و دقیقاً پنجاه و شش سال پیش) زمانی که من چهل و نهمین امام موروثی مسلمانان شیعه امامی اسماعیلی شدم.
امامت اسماعیلی یک نهاد فرا ملیِتّی است، که نمایندگی از جانشینی امامان بعد از زمان پیغمبر است. ولی بگذارید چیزی بیشتر در مورد تاریخ آن نقش هم در تفسیر عقیدتی مسلمانان سنی و شیعه هم وضاحت بدهم.
موضع سنی اینست که پیغمبر هیچ جانشینی را تعیین نکرد، و آن اتوریته (اقتدار) معنوی – اخلاقی متعلق به کسی است که او در مورد احکام شرعی دانا و آموزش دیده باشد. در نتیجۀ آن، امامان زیادی در عین زمان و مکان معین وجود دارند. اما دیگران معتقد بودند که پیغمبر پسر کاکا و داماد خودش، علی را به صفت جانشین اش تعیین نمود. از همان تقسیم بندی اولیه، تمایزات بیشتری رشد کردند – اما مسئله رهبری یِ برحق، موضوع اساسی ماند. با گذشت زمان، شیعه ها به شاخه های فرعی در پرسش به این سوال تقسیم شدند، تا اینکه امروز اسماعیلیان فقط جماعت شیعه هستند که آنها در تمام تاریخ توسط یک امام زنده موروثی از ذریه بلافصل پیغمبر رهبری شده اند.
نقش امامِ اسماعیلی، روحانی است. او صاحبِ صلاحیت در تفسیر و تعبیر دینی است. آن یک نقش سیاسی نیست. من در کدام سرزمینی حکومت نمی کنم. در عین زمان، اسلام اساساً معتقد است که دنیا های معنوی و مادّی بطور ناگسستنی بهم پیوند دارند. ایمان و عقیده، مسلمانان و یا امامان آنها را از امور روزمره و عملی زندگی خانوداگی، در مشاعل، در امور اجتماع دور نمی کند.
ایمان، تا حدودی نیرویی است که باید علاقه یِ مارا برای سکونت گاه دنیوی یِ ما، برای پذیرش چالش هایش، و برای بهبود کیفیت زندگی بشر تشدید کند.
این اعتقاد مسلمانان به تلفیقِ ایمان و جهان بوده که من بیشتر توجه ام را به کار شبکه توسعوی آقا خان اختصاص داده ام.»
همچنان، بتاریخ 10 جولای 2018، مولانا شاه کریم، در خطاب به پارلمان پرتگال چنین فرموده است:
« قسمی که ممکن است خود تان بدانید که امامت اسماعیلی به خودی یِ خود یک موسسه بین المللی است که آن به پانزده قرن قبل، تا به زمان حضرت محمد (ص) بر می گردد. این بدان معناست که زمانی من فقط 61 سال پیش نقش ام را به میراث بردم، من چهل و نهمین امام موروثی مسلمانان اسماعیلی شدم.
در طی قرون، مسند امامت اسماعیلی بطور رسمی در یک یا چندین موقعیت توسط امام روزگار، مطابق به شرایطِ زمان تعیین شده است. در طی سالها، آن مقر های بسیاری را شناخته است – در سرتاسر شبه جزیره عربستان، در خاور میانه، در جنوب آسیا، و در شمال افریقا. در قرن دهم، هنگامی که اجداد من شهر قاهره را بنا نهادند، بدانجا نقل مکان کرد.
تصمیم برای ایجاد یک مسند جدید در اینجا در پرتگال، با دعوت خیر خواهانه دولت شما، تصمیمی است که پس از تأمل و مشورت بسیار گرفته شده است. این یک نقطۀ عطف واقعی در تاریخ طولانی امامت را نشان می دهد.
اقتدار و صلاحیت امام اسماعیلی روحانی است تا اینکه ماهیتاً دنیوی باشد. در عین زمان، اسلام اساساً معتقد است که دنیا های معنوی و مادّی بطور ناگسستنی با هم پیوند دارند. این بدان معنی است که امامِ زمان همچنان یک مسئولیت برای بهبود کیفیت زندگی دارد – کیفیت زندگی مادّی – برای مردم اش، و برای مردمی که اسماعیلیان در میان شان زندگی می کنند.
این پیشبرد مسئولیت ها است که بیشتر توجه مرا در این شصت سال نه تنها بخاطر تقویت کردن ظرفیت های امامت تا ماموریت اش را انجام دهد، جلب کرده، بلکه به کاری که آنچه که اکنون آنرا بنام شبکه توسعوی آقا خان (AKDN) بخود اختصاص داده است.»
ژان ژاک لـَفې (Jean-Jacques Lafaye)در سال 2010 با آقاخان چهارم مصاحبه کرده و آنرا در بهار سال 2010 در جریدۀ سیاست بین الملل Politique Internationale زیر عنوان «نیروی خردورزی» LA FORCE DE LA SAGESSEآنرا نشر کرده است، فرموده است:
ژان ژاک لــَفـې: والا حضرت، به عنوان یک رهبر معنوی جماعتهای اسماعیلی در سراسر جهان، شما در صحنه بین الملل اِعمال نفوذ بیچون و چرا دارید. با این وصف، شما هیچ میل ندارید که به صفت یک بازیگر سیاسی قلمداد شوید…
کــریـم آقـــا خـــان: و یا به عنوان یک سیاست مدار… به نظر من، اگر چه گروههای مذهبی و دولت باید روابط خود را بر مبنای همکاری و احترام متقابل حفظ نمایند، [ولی این را باید در نظر داشت که ] دین و سیاست دو چیز کاملاً متفاوت هستند.
ژان ژاک لــَفـې: شما مظهرِ امامت هستید. هممذهبیان شما، شما را به عنوانِ « مولا و مرشدِ » خویش میشناسند. رهبریت شما چه شکلی را بخود میگیرد؟
کــریـم آقـــا خـــان: هم در عقیده اسلامی سنّی و هم در عقیده اسلامی شیعه، امام متکفّلِ کیفیت زندگیِ کسانی میباشد که آنها ارشاد و سر پرستی اجرای مناسک دینی را از وی انتظار دارند. در اینجا [ در اسلام] کدام مرزبندی میان جنبه های مادی و معنوی وجود ندارد، مثلاٌ قسمی که در تعبیر مسیحیت [ از دین] وجود دارد. مسئولیت امام هر دو زمینه را تحت پوشش قرار میدهد. بدین دلیل، مسئولیت اولّ اش مصئونیت پیروانش است، مسئولیت دوم اش آزادی آنهاست تا مطابق به عقیدۀ شان عمل کنند. مسئولیت سوم اش بلند بردن کیفیت زندگی آنهاست. قسمی که پیشتر فرمودم، تکرار میکنم که « امامت » نهادی است که ماموریت دو گانه اش اینست که کیفیت زندگی را تضمین میکند و عقیده را تعبیر و تفسیر میکند.
رهبریت مذهبی امام اسماعیلی منشأ اش را از اسلام شیعه میگیرد، زمانی که حضرت محمد (ص) دامادش علی (ع) را به امامت منصوب کرد تا تعلیم آموزههایش را در میان جامعه مسلمان ادامه دهد. این رهبریت موروثی بوده و از طریق ذرّیت علی (ع) به ارث برده میشود، و اسماعیلیان یگانه مسلمانان شیعه هستند که یک امام حی و حاضر را دارند، که خودِ من هستم. شیعه های دیگر، اثناعشریان، معتقد به امام « غایب » هستند که او در روز رستاخیز بر خواهد گشت و در داوری نهایی شرکت خواهد کرد. این حضور امام « زنده» است که امامت مارا بیبدیل ساخته است. سنی ها در این مورد کاملن متفاوت هستند. آنها نظریۀ تداوم یا پایدار بودن رهبریت مذهبی را توسط خاندان نبوی قبول ندارند.
ژان ژاک لــَفـې: پس جماعت شما با حضور جهانیاش در میان زمینۀ اسلام، استثنایی است؟
کــریـم آقـــا خـــان: آن جماعت واقعاً استثنایی است، از اینکه آن فقط یک امام را میشناسد که وی مرجعیّت اش را بر تمام اسماعیلیان در سراسر جهان اِعمال می کند. جماعتهای اسماعیلی در خاور میانه، افریقا، آسیای جنوب شرقی، آسیای میانه، کانادا، ایالات متحده و اروپا وجود دارند. این تنوع از طریق سنتهای فرهنگی و زبانی و از طریق تنوعات عمل به مذهب ما، تبیین می گردد، ولی تمام اسماعیلیان در رسمیّت شناختنِ یک امام واحد، متفق اند.»
زمانی که یک امام از تریبیون سازمان ملل متحد، برای تمام انسانها پیام اسلام و عقیده خود را بطور صریح و واضح بیان میکند، در داخل چطور برای مریدان اش ارشاد معنوی نکند! این سخن «آشوب معنوی»، فقط چیزی به یک پروپاگندا میماند.
نتیجه گیری و پیشنهاد
آقای امیری خواسته است که آفتاب را به گِل انداید. اما، این امکان ندارد. با یک متن پر از عقدهمندی نمیتوان دستگاه امامت اسماعیلی را با آن عظمت اش به چالش کشید، بلکه این مایهی خواری و شرمساری خود شخص میشود.
به گفتهی مولانا جلال الدین محمد بلخی:
هرکه بر شمع خدا آرد پفو شمع کی میرد، بسوزد پوز او
شمع خدا، همان نور خدا، همان امامان بر حق اند که با پف دهان، و با نوشتن چند سطر نمیتوان نور آنها را خاموش ساخت.
در آخر، من برای امیری گرامی، پیشنهاد مینمایم که حد اقل همان «چهارچوب اخلاقی شبکه توسعوی آقاخان» را بخواند تا در مورد ماموریت این شبکه و نهاد امامت اسماعیلی بیشتر بداند، تا سخنان بیهوده و غیر واقعی نگوید.
متن چهارچوب اخلاقی شبکه توسعوی آقاخان (AKDN) توسط انستیتوت اسماعیلی لندن (IIS) نوشته شده که زیر نام:
Aga Khan Development Network (AKDN): An Ethical Framework
در سایت شبکه مذکور، موجود است تا با مرور آن این آقا بداند که آن شبکه بر پایه کدام اخلاقیات دینی ساخته شده و مرام آن چیست تا آنرا بداند و نادانسته این شبکه را به یک نهاد خیریه تقلیل ندهد.
قابل تذکر است که در غرب هم غربیان چنین برداشتی دارند و خود آقاخان چهارم برای شان گفتم که من بسیار متآسفم که در غرب برای کارکردهایم به عنوان یک بنیاد خیریه philanthropy نگاه میکنند، در حالی که این مسئولیت و ماموریت دینی من است.
نخبهگان هزاره باید دید استرتیژیک پیدا کنند؛ و برای همبستگی همهی هزارهها با تاجیکها (که همه پارسیزبان و ساکنان بومی خراسانزمین ایم)، بکوشند. در درازا تاریخ همه مذاهب مشکلات خود را داشته؛ و باور / مذهب انتخاب فرد است؛ و نباید ابزار برای نفاقافگنی باشد. وقتی اوغانها با دیدسیاسی متضاد و باورهای مختلف میتوانند اتحاد و اوغانستان را تسخیر کنند، چرا پارسیزبانان این کار را نمیتوانند؟ این نبشتهی شما، که نظر شماست، هیچ دردی را برای هزارههای و پارسیزبانان ساکن اوغانستان دوا نمیکند؛ بجز چند like و چند شاباش برای فرد شما !
این سایت از که است و چرا این طور مقالهٔ را با یک فهم پش پای افتاده، و معلومات بی کفایت را اجازه میدهید که نشر شود.
من با دیدگاهی انسانی و آزاد بزرگ شدهام و همواره شیعه اثناعشری را از منظر برادران کوچکتر خود میدیدم، و در واقع تمام اقوام و مردم را نیز همینطور. تنها تفاوت ما باورها و عقاید ماست. تا قبل از نوشتهی علی امیری، بر این باور بودم که اگر برخی افراد ریشدار و لنگیدار اثناعشری به دلیل منافع شخصی خود گاهی پا را از گلیم خود فراتر میگذارند، در مقابل آنها بیتفاوت خواهم بود؛ اما به قلمی که در دست جوانان اثناعشری است باور داشتم، چرا که آنها از روشنفکری و مطالعه همیشه حرف میزنند. اما امروز مشخص شد که
خری عیسی گرش به مکه برند…
چو باز آید هنوز خر باشد.
اشخاص مثل امیری نه علم و دانش دارند و نه منطق! اگر هم داشتند، به پاس کلام پروردگار عالم که به قلم قسم خورده است (ن و قلم و ما یسطرون)، حداقل باید حرمت قلم را حفظ میکرد. و بر مذهب ما اسماعیلیان توهین نمیکرد، آن هم به شکلی بسیار نامعقول. انشاءالله ما نیز به گفتهی حضرت ناصر خسرو صاحب پاسخ دادیم که فرمود باید به برخیها با زبان شمشیر پاسخ داد.
فقط این افراد باید دیدگاه خود را وسیعتر کنند و درک کنند که چهره نوین صلح و دوستی دین اسلام را همین امامان و دانشمندان اسماعیلیه، با میدانهای فکری گسترده و قویشان، به جهانیان نشان دادهاند. نه آن عرب بادیهنشین و نه اینها که به دلیل ترس، پشت امامان را در جنگ خالی کردن و پا به فرار گذاشتهاند !!!
من از چند جهت با آقای امیری موافقم و از چند جهت مخالف و در چند نقطه من معلومات ندارم. موافق در این هستم که شخصی بنام ملاجمعه در بدخشان بالای پیروان اسماعیلی ظلم میکند و تا جاییکه توانسته تعدادی را به تغییر کیش وادار کند ولی امام حاضر اسماعیلی گویا غیر حاضر است و از آن بی خبر در حالیکه وی قدرت یک ابر قدرت جهانی را دارد و حرفش خریدار، میتواند از پیروان خود محافظت کند و امام هم برای همین روز ها است. در مورد فراز و فرود های امامت در کیش اسماعیلی معلومات من اندک است شاید از نگاه تاریخی بررسی کرده و نوشته باشند اما لحن نوشته آقای امیری پنجاه فیصد شباهت به سریال حشاشین دارد که تا توانسته چهره حسن صباح بد جلوه دهد. در قسمت اینکه طریقه اسماعیلی از فتوی و جهاد و شهادت و کشتار خارج شده و توانسته خود را قناعت بدهد که جهان و مردم آن حق دارند زندگی کنند و از دین نباید وسیله ای برای جمع کردن ثروت و قدرت استفاده شود حق با امام اسماعیلی است ، فکر نمیکنم ثروت آنها از مالیات اندک پیروان اش شکل گرفته باشد آنها توانسته بدون اینکه پیروانش را با فتوی های آتشین به کشتن بدهد ثروتمند شود و کاش تمام زعمای جهان اسلام دست از سر پیروان خود برمیداشت خود شأن بقول آقای امیری تجارت میکرد و از دین وسیله رسیدن به ثروت و قدرت نمی ساخت. البته اسماعیلیه فکر کنم طریقه ی از مذهب شیعه است چنانچه ، ثنی عشری و زیدیه و اینها نیز طریقه های از مذهب شیعه است . بهر حال اگر برادران اسماعیلی منسجم تر شوند و از همدیگر پشتیبانی کنند خیلی خوب میشود و نگذارد در افغانستان منقرض شوند اینطوری که ملا جمعه در دروازهای بدخشان شروع کرده سال دیگه تمام میشود.
خلاصه و تحلیل مقاله
این مقاله به بررسی سرنوشت مذهب اسماعیلیه پس از وفات کریم آقاخان، چهل و نهمین امام این فرقه، میپردازد. نویسنده بر این باور است که مرگ امام همواره مسئله آینده این مذهب و نقش امامت را مطرح میکند. مقاله بر پایهی تحلیل تاریخی و نظری اسماعیلیه، به بررسی تغییرات در جایگاه امامت، رابطه آن با علم و سیاست، و چالشهای پیش روی این مذهب میپردازد.
تحلیل تاریخی امامت در اسماعیلیه
مذهب اسماعیلیه، همانند سایر شاخههای تشیع، بر محور امامت منصوص شکل گرفته است. امام در این مذهب نهتنها رهبر دینی بلکه سرچشمهی دانش یقینی و حاکم سیاسی جامعه محسوب میشد. این ایده در دوران خلافت فاطمیان و حکومت الموت، که مبتنی بر امامت معصوم و فعال بود، به اوج خود رسید. اما چالشهای عملی و تناقضات نظری، مانند اعلام قیامت توسط حسن دوم و سپس بازگشت به شریعت توسط جانشینان او، نشان از بحرانهای درونی این نظریه داشت.
پس از سقوط الموت، اسماعیلیه نزاری به دوران ستر (پنهان بودن امام) وارد شد، که موجب تضعیف بیشتر پیوند امامت با سیاست و علم گردید. این روند در دوران آقاخانیه تشدید شد، بهطوری که امامان اسماعیلیه عملاً از فعالیتهای سیاسی کنارهگیری کرده و تمرکز خود را بر نهادهای اقتصادی و خیریه معطوف کردند.
گسست میان نظریه و عمل
مقاله نشان میدهد که با گذشت زمان، فاصله میان نظریهی امامت اسماعیلیه و واقعیت عملکرد امامان افزایش یافته است. در دوران معاصر، امامت از سهگانهی «علم، سیاست و رهبری» جدا شده و بیشتر به نهادی خیریه و اقتصادی تبدیل شده است. دیگر امام اسماعیلی درگیر مباحث فلسفی و کلامی نیست و گفتمان نظری مذهب نیز در قیاس با گذشته دچار افول شده است. این تحول باعث شده که بسیاری از پیروان اسماعیلیه بیشتر بهعنوان یک جامعهی فرهنگی و اقتصادی به آن نگاه کنند تا یک نظام فکری یا دینی.
چالشهای آیندهی اسماعیلیه
نویسنده به چند چالش اصلی اشاره میکند:
1. فقدان گفتمان نظری جدید: امامت دیگر بهعنوان یک مکتب فکری فعال نیست و نظریهپردازان بزرگی مانند ناصر خسرو، حمیدالدین کرمانی یا ابوحاتم رازی در این مذهب ظهور نمیکنند.
2. تمرکز بیشازحد بر فعالیتهای اقتصادی و خیریه: امام معاصر بیشتر بهعنوان رهبر یک نهاد اقتصادی و بشردوستانه شناخته میشود تا یک پیشوای معنوی که وظیفهی هدایت فکری و دینی را برعهده دارد.
3. سکولاریزاسیون جامعه اسماعیلیه: بسیاری از پیروان این مذهب، بهویژه در جوامعی مانند اروپا و آمریکای شمالی، در حال فاصله گرفتن از باورهای سنتی هستند و بیش از آنکه به امامت بهعنوان یک نهاد دینی اعتقاد داشته باشند، آن را یک نهاد فرهنگی و اجتماعی میبینند.
4. مسئلهی مالیات شرعی و ثروت امام: زندگی لوکس امام و خاندان او، در برابر مشکلات اقتصادی پیروان، میتواند موجب نارضایتی و طرح سؤالات جدی دربارهی مشروعیت مالیاتهای شرعی شود.
نتیجهگیری
مقاله نتیجه میگیرد که آیین اسماعیلیه بر سر یک دو راهی تاریخی قرار گرفته است. از یکسو، میتواند با بازسازی نظریهی امامت و احیای گفتمان فلسفی و دینی خود، هویت فکری خود را بازیابد. از سوی دیگر، ممکن است به یک نهاد فرهنگی-اقتصادی تبدیل شود که پیروان آن بهصورت نمادین به امامت اعتقاد دارند، اما این نهاد دیگر نقشی فعال در هدایت معنوی و فکری آنان ایفا نکند. در نهایت، آیندهی این مذهب بستگی به نحوهی پاسخگویی به این چالشها دارد.
پاسخ به تحلیل جناب امیری: نقدی بر مغالطات، تناقضها و برداشتهای نادرست.
تحلیل ارائهشده دربارهی رحلت امام چهلونهم اسماعیلیان، حضرت شهزاده شاه کریم الحسینی آقاخان چهارم، نهتنها جانبدارانه و سطحی، بلکه از اساس مبتنی بر پیشفرضهای نادرست، استدلالهای متناقض و نتیجهگیریهای غیرعلمی است. این نوشتار، ضمن پرداختن به تناقضهای درونی تحلیل مذکور، به بررسی اشکالات بنیادین آن خواهد پرداخت
تناقضگویی در باب نقش امامت و سیاست
جناب امیری، از یکسو ادعا میکند که اسماعیلیه از سیاست فاصله گرفته و صرفاً به امور خیریه و اقتصادی پرداخته است، اما در جای دیگر امامت اسماعیلی را متهم به تلاش برای ایجاد حکومت دینی و درگیر شدن در قدرت میکند
این دوادعا نهتنها با یکدیگر در تضاد هستند، بلکه نشان میدهد که جناب استاد، رویکرد علمی و منطقی را کنار گذاشته و صرفاً در پی تخریب است.
واقعیت چیست؟
اسماعیلیه، مانند بسیاری از فرق اسلامی، در طول تاریخ خود فراز و نشیبهای متعددی را تجربه کرده است
ادعای قطع رابطه امامت اسماعیلی با سیاست، یک برداشت گزینشی است چنانکه امامت در اسماعیلیه، بسته بهشرایط زمانه، رویکردهای متفاوتی داشته است
در دوران فاطمیان، امامت اسماعیلی همزمان با قدرت سیاسی حضور داشت، اما در دورانهای بعدی، امامت بهدلیل سرکوبهای سیاسی ناچار به تغییر تاکتیک شد این تحول را نمیتوان بحران نامید، بلکه انعطافپذیری تاریخی است.
برداشت سطحی از نظریهی امامت
جناب امیری در تحلیل خود، نظریهی “امامت منصوص” را به گونهای معرفی میکند که گویی در اسماعیلیه کاملاً ناکارآمد شده و از مبانی خود فاصله گرفته است. اما واقعیت این است که:
یک: تفاوت نگاه اسماعیلیه و اثناعشریه به امامت
در تشیع اثناعشری، امامت یک منصب الهی است که استمرار آن تا قیامت ضروری است
در اسماعیلیه، امام باید حاضر باشد و هدایت مستمر را برعهده گیرد
جناب امیری، به اشتباه “نظام ستر” را یک بحران معرفی میکند، در حالی که در تاریخ اسماعیلیه، این دوره همواره راهکاری برای بقای امامت بوده است.
دو: تلاش برای بیاعتبار جلوهدادن امامت اسماعیلیه
جناب امیری با آوردن مغالطهی مصادره به مطلوب، سعی دارد “تحولات تاریخی اسماعیلیه را نشانه ضعف و ناتوانی معرفی کند” اما اگر این منطق را بپذیریم، باید نظام غیبت در تشیع اثناعشری را نیز یک “بحران” بنامیم، در حالی که این یک راهبرد دینی و الهی است که امامیه برای حفظ اعتقاد به امامت اتخاذ کرده است.
تناقض در نسبتدادن خشونت به اسماعیلیه
جناب امیری، بدون ارائه هیچ سند معتبری، به برخی حوادث تاریخی (مانند قرمطیان بحرین و سنگ حجرالأسود) اشاره کرده و آنها را به تمام اسماعیلیه نسبت داده است. این شیوهی قیاس نادرست و تعمیم بیاساس، از اصول ابتدایی پژوهش علمی به دور است.
یک: چرا این استدلال باطل است؟
اگر این منطق را بپذیریم، باید تمام اهل سنت را مسئول جنایات امویان و عباسیان بدانیم، یا تمام شیعیان را به اقدامات برخی گروههای افراطی منتسب کنیم.
واقعیت این است که قرمطیان بحرین یک شاخهی انحرافی بودند که حتی توسط خود اسماعیلیه طرد شدند.
دو: نگاه دوگانهی جناب علی امیری
جناب علی امیری از یکسو، دورههای قدرت و شکوه اسماعیلیان (مانند دوران فاطمیان) را نادیده میگیرد. اما از سوی دیگر، وقایع حاشیهای و افراطی را برجسته کرده و به کل مذهب تعمیم میدهد.
مغالطهی “تجاری شدن نهاد امامت”
یکی از ادعاهای بیاساس جناب علی امیری این است که امامت در اسماعیلیه “به یک نهاد تجاری و خیریهای تبدیل شده است”. این ادعا، نهتنها نادرست، بلکه بیاعتبار و از سر عناد است به چند دلیل
یک: فعالیتهای توسعهای و بشردوستانه، نشانه انحطاط نیست!
آیا ارائهی خدمات بهداشتی، آموزشی و توسعهای برای میلیونها نفر، نشانهی انحراف است؟
آیا ادارهی یک سازمان توسعهی جهانی که در مناطق فقیرنشین خدمات ارائه میدهد، فساد است؟
دو: اگر این منطق را بپذیریم، باید فعالیتهای خیریهی شیعیان اثناعشری را نیز زیر سؤال ببریم!
بسیاری از نهادهای دینی در تشیع اثناعشری (مانند بنیادهای خیریه، مراکز آموزشی و توسعهای) دقیقاً همین کار را انجام میدهند.
پس چرا این اقدامات در اثناعشریه “خدمت به مردم” تلقی میشود، اما در اسماعیلیه “تجاری شدن امامت”؟
چرا تحلیل جناب امیری مغرضانه است؟
تحلیل ارائهشده فاقد ارزش علمی، آمیخته با مغالطات منطقی، جانبداری، و تعمیمهای نادرست است. این متن، نه یک نقد علمی، بلکه بیشتر یک تخریب جهتدار با هدف تحقیر یک مذهب است.
مغالطات و تناقضها در تحلیل امیری
1. تناقض در نسبتدادن سیاست و امامت – ادعای همزمان “عدم دخالت در سیاست” و “حکومتخواهی”!
2. تعمیم نادرست وقایع تاریخی – نسبتدادن اقدامات قرمطیان به کل اسماعیلیه!
3. مغالطهی “تجاریشدن امامت” – نادیدهگرفتن فعالیتهای توسعهای و خیریهای!
4. نادیدهگرفتن تفاوتهای فکری و کلامی – تحریف نظریهی امامت!
آخر گپ:
جناب امیری، نهتنها به شیوهای غیرعلمی و متعصبانه به نقد اسماعیلیه پرداخته است، بلکه تحلیل او پر از تضادها، استدلالهای نادرست و برداشتهای مغرضانه است.
اگر هدف نقد علمی است، باید با رعایت انصاف، استناد به منابع معتبر و پرهیز از تخریب همراه باشد. اما آنچه در این تحلیل دیده میشود، بیشتر شبیه یک حملهی ایدئولوژیک است تا یک پژوهش علمی!
يك بار دين مزهب خود را مطالع كن چند صد سال مى شود امام نداريد به گفته خود شما غيب شده كجا غيب شده برويد مطالع كنيد ته يك سر نخ از امام تان پيدا شود
امیری صیغه زاده امده یک گوه خورده هزاره موش خور تو برو خواهر و مادر زن ها تانه از کوچه پس کوچه مشهد جمع کن که به قیمت خیلی ارزان به عربها که از عرق میایند شب ۵۰ دلار صیغه میشن تو برو دختران و زنان هزاره ره از مرز ها ترکیه جمع کن تن فروشی مکنن تو هزاره به اندازه بینیت باید گپ بزن از اون زیاد حرف بزنی کونت پاره میکنن مردم
کسانیکه در مدارس دینی، به سر برده و از سهم امام، صدقات، زکات، خیرات، فطرات رد مظالم و انواع وجوهات شرعی و فرعی دیگر تغذیه کردهاند، هرچند حس و حال ملایی و شیخی خود را مخفی نمایند و ادای روشنفکری درآورد بعضاً ناخودآگاه در چینل ملایی میغلتند باورهای دیگران را ناصواب و فرجام مسیر شان را به ترکستان میداند در حالیکه اگر باور خودشان اشکالات متعدد داشته باشند آن را مقدس میدانند و هیچگاه جرأت و جسارت تحقیق علیه باورهای میراثی خویش ندارد.
من فکر میکن آقای امیری در وقت نوشتن این مقاله حالش خوب نبوده و فکر نکنم این مقاله را آگاهانه نوشته باشد، بنابرین از تمام دوستان و قوم های محترم، سربلند و با افتخار اسماعیلیه خود میخواهم که این موضوع جدی نگیرند، ما همه یکی هستیم و همدیگر را دوست داریم…. (جنگل تر و خشک داره)
نویسندهی محترم، با عرض احترام به دیدگاه شخصی شما، که بدون شک ارزشمند و محترم است، اما از نظر من، هر آنچه که با گذشت زمان دچار تحول و تغییر نشود، دیگر جایگاهی در میان مردم نخواهد داشت. مذاهب نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
شاکریم که امامی حی و حاضر داریم که با تکیه بر ارزشهای اساسی، صلاحیت ایجاد تحول و تغییر را داراست. شاید از دید دیگران، این تغییرات صرفاً در قالب ایجاد شبکههای خدماتی و توسعهای باشد، اما برای من و بسیاری دیگر، قابل تقدیر است که امام ما به جای سلاح، به پیروان خود—و حتی غیرپیروان—دانش، اقتصاد و سلامت هدیه میدهد.
فرمودید که در کشتیهای لوکس و جزیرهی شخصی زندگی میکند و خوشاستایل است. اما آیا بهتر نیست که یک امام در عصر کنونی، خوشپوش و آراسته باشد؟ یا گمان میبرید که گزینهی مطلوب، فردی مانند مولانا فضلالرحمن است که با لنگی، سبیل نیممتری و واسکت انتحاری، پیروانش را هدایت کند؟
در این مذهب، عشر و خمس اجباری نیست. هر کس که توانایی دارد، دریغ نمیکند. منِ افغانستانی، گاهی هیچیک از این موارد را نپرداختهام، اما محبت امام نسبت به من و سایر همکیشانم در گوشهوکنار جهان، یکسان بوده—و حتی بیشتر نیز.
و در پایان، جهت رفع نگرانی شما از پراکندگی این جماعت، باید بگویم: اجداد ما در شرایط دشوار و در هزاران مایل دورتر، استوار و ثابتقدم ماندند. حال که امامی که بر ما عیان است، چه نیازی به بیان!
سعادتمند باشید.
نوشته بسیار مهم ارزشمندی بود و تحولات روحانتی و تاریخی و سیاسی را نیز مشخص ساختید. من دوستان ارزشمندی از پیروان اسماعیله دارم متاسفانه فقدان یک مرجعیت فقهی روشن این مذهب را به حاشیه رانده است، درضمن دوستان دانشمند ما روی امور معنوی کار میکنند تا اسماعلیان را بحران ابهام و سیالیت فقهی خارج سازد در ضمن اینکار میتواند که شناخت و ظاهر مذهب که فعلن جنبه حقوق بشری و اقتصادی متکی برمالیات است بیرون و جنبه های فقهی انرا نیز روشن بدارد.
استاد امیری ! من شخصیت شما را از دوران دانشجویی ام در دانشگاه ابن سینا به خاطر دارم وخوب ام میشناسم ،طرز دید شما به قضا یا همیشه در حال تغییر است گاهی ملا میشوید٫ گاهی روحانی وگاهی ام روشنفکر وگاهی ام یک محقق جامعه شناس ، بیشتر از این انتظار نمی رود از یک اخوند مذهبی که درباره کیش وجریان فکری یک گروه خاص مذهبی چنین بی مسوولانه برخورد نمایند. در رابطه نقد مفصلی را خواهیم نوشت، چون باور دارم که تفکر انتقادی سازندگیست.
بهنام خداوندی که ما را از یک زن و مرد آفرید، سپس شعبهها و قبیلهها ساخت تا یکدیگر را بشناسیم.
به ادامهی قسمت نخست دیدگاههای بنده به نوشته آقای علی امیری، اینک به قسمت دوم این صحبت میپردازیم و از حضرت حق جل و علا خواستاریم تا در بیان حق ما را توان عنایت کند و دم و قدم و قلم ما را از لغزش نگهدارد. امیدوارم در این نوشته و هر نوشتهِ دیگر ناخواسته عامل افتراق و نفرت پراکنی نباشم و در عوض سهمی در ابهام زدایی و مبارزه با «برخورد نادانیها» داشته باشم.
و اما بعد:
11- به باور آقای امیری نسخ شریعت و سپس فسخ این اعلام، نظریهی تعلیم از معصوم را دچار مشکلات جدی ساخته است. این جملهی موصوف نیز دارای چند مشکل جدی است:
الف: اعلام قیامت به معنای فسخ شریعت نه بودهاست بلکه عنایت امام آن زمان برای گسترش حوزۀ دسترسی عام مؤمنین از ظاهر محض به باطن، حکمتها و باطن ژرف مناسک عبادی است. این موضوع به صورت مفصل در آثار نصیرالدین طوسی علیهالرحمه ذکر و تبیین گردیدهاست و همچنان توسط سید شهابالدین شاه الحسینی رحمه الله فرزند چهل و هفتمین امام اسماعیلی، مولانا شاه علیشاه صلواتالله علیه تشریح و توضیح شدهاست. آقای امیری اگر به جای استفاده از منابع غیر مستند و اتکاء به قدرت تخیلِ شان به منابع دست اولِ موجود مراجعه میفرمودند این مفاهیم را در مییافتند.
ب: از دید آقای امیری تغییر مواضع دو امام بر عصمت یکی از آن دو و به دلیل انتصاب یکی از جانب دیگری بر عصمت هردو اشکال مرتب میکند. این دیدگاه خیلی عجیب است، چون به گمان بنده، آقای امیری شاید شیعه و مربوط شعبهی اثناعشری آن باشند. پس پرسش این خواهد بود که امام حسن و امام حسین چگونه هردو معصوم اند وقتی امام حسن با خاندان بنی امیه صلح میکند و امام حسین با عین این خاندان به جنگ بر میخیزد؟ با اندک مروری در منابع تاریخی میتوان دید که این تفاوت نگرش همیشه وجود داشتهاست ولی ولایت و صلاحیت مربوط امام هر عصر بودهاست. (1)(2)
همچنین محمد ری شهری در منتخب میزان الحکمة به نقل از اصول کافی حدیث ذیل را نقل میکند: ” به نقل از سفيان ثورى: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : شما روايت مى كنى كه على بن ابى طالب عليه السلام جامه خشن مى پوشيد،در حالى كه خود جامه قوهى و مروى مى پوشى! آن حضرت فرمود: واى بر تو! على بن ابى طالب در روزگار سختى وتنگدستى به سر مى برد، اما هرگاه در زمانه گشايش حاصل شود نيكان روزگار به بهره مند شدن از آن گشايش سزاوارترند.” (3)
میبینیم که تغییر رویکردهای امامان علیهم السلام در نظرداشت با ضرورتهای زمان لازم و ضروری است، اصلا نهاد امامت برای همین وجود دارد که جامعه مؤمنین برای هدایت یافتن الزاما محکوم به عقب نگری در تاریخ نباشند، بلکه بر بنیاد تاریخ بتوانند با استفاده از حکمت امام عصر فرزند زمانهِ خود باشند و به سوی آینده نگاه کنند.
ج: مگر ادعای پیشتر آقای امیری این نبود که “نه امامی بود و نه نص اعتبار داشت”؟ پس چگونهاست که حالا وجود امامی معصوم در عقیدهی اسماعیلی را تأیید مینمایند که بر عصمت او خدشه وارد کنند؟ شاید گفته شود که خوب آنجا موجودیت امام منصوص را رد کردهاند و اینجا سخن از عصمت است. اگر اشکال این باشد، باید به آقای امیری پیشنهاد کرد که گاهگاهی منابع حدیثی شیعه را بخوانند تا متوجه گردند که عصمت نشانگری جز نص ندارد و نص جز از سوی معصوم بر معصومی دیگر نیست. شیخ صدوق به عنوان بزرگترین محدث اثناعشری در کتاب معانی الاخبارش این حدیث را از امام زین العابدین علیه السلام روایت میکند که فرمودند: ” الامام منا لا يكون إلا معصوما وليست العصمة في ظاهر الخلقة فيعرف بها ولذلك لا يكون إلا منصوصا. ” (4) ترجمه: “از ما امامی نیست مگر اینکه معصوم باشد و عصمت در ظاهر خلقت قابل تشخیص نیست که به آن شناخته شود، و بناءً [امامی از ما] نیست مگر اینکه منصوص باشد.
12- ایشان مدعی شدهاند که دستِ کم من هیچ اثر اساعیلی جدی نمیشناسم که در خلال دوصد سال اخیر پدید آمده باشد و دیدگاهِ این کیش را در مورد مسایل اساسی آیین اسماعیلی از قبیل عصمت، امامت، قائمیت، و ناطقیت و شریعت مورد بحث و صورت بندی مجدد قرار داده باشد. این دیدگاه آقای امیری بر میگردد به تصوری که از اثر جدی دارند. خوانندگان عزیز اطلاع دارند که از هیچیک از ائمهی دوازدهگانهی اثناعشری کتاب مدونی باقی نماندهاست که به مسایلی که جناب آقای امیری اشاره کرده اند پرداخته باشد، ولی از آنجا که ایشان زمان امامان را درک نکردهاند و در زمان فقها زیستهاند توقعشان بر این است که منابع و آثار هر مذهب باید به صورت مکتوب تولید گردد، که اگر اینطور باشد باید یک جلد کتابی که سند آن به یکی از امامان دوازدهگانه ثابت باشد را نشان بدهند و یا هم کتابی از اندیشمندان طریقت خود را عرضه دهند که در آن از جملات و احادیث امامان استفاده نشده باشد، در حقیقت برای اخباریون اثناعشری به صورت خاص و برای فقها به صورت عام امکان قلم فرسایی در حوزهی دین جز با استفاده از احادیث معصومین نیست. آقای امیری شاید متوجه نیستند که از یکسو در میان اسماعیلیان امام منصوص معصوم عالم حاضر و حی موجود است و به دلیل استمرار این کوثر هدایت، و دسترسی همهی مؤمنان به تعلیمات امام عصر نیاز کتابنویسیهای کلامی در بسیاری مواقع مرفوع است و از سوی دیگر مؤسسه مطالعات اسماعیلی و ادارات متقدم آن صدها جلد کتاب در مورد تاریخ، عقاید و سنتهای اسماعیلی نوشتهاند. بی خبری آقای امیری از این همه اثر علمی واقعا تعجب و در عین حال تأسف برانگیز است.
دوصد سال گذشته که ایشان به آن اشاره کردهاند شامل امامت چهار آقاخان علیهم السلام میگردد که هرکدام از این امامان به صورت مداوم با جماعتهایشان ارتباط داشتهاند و صدها هزار فرمان مکتوب و غیر مکتوب در امور شرعی و روحانی اسماعیلیان صادر نمودهاند. اینکه اسماعیلیان فرامین امامان شان را همگانی نساختهاند (که حتی اگر میساختند بعید بود آقای امیری آنها را قبل از قلم فرساییهای اینچنینی به مطالعه بگیرند) از یکسو به دلیل عدم وجود رویکرد تکفیری و منش کثرتگرایشان است و از سوی دیگر بنا به فرموده چهل و نهمین امامشان مولانا شاه کریم الحسینی، صلوات الله و سلامه علیه عمل و رفتار بلندتر از کلمات صحبت میکنند. در کنار فرامین صدها سخنرانی چهل هشتمین و چهل نهمین امام اسماعیلی علیهمالسلام در انترنت موجود است که موقف اسماعیلیان در مورد بسیاری از این مسایل را توضیح دادهاند و قانون اساسی/اساسنامه اسماعیلی به صورت یک سندعام و قابل دسترس همهگان به تمام این موضوعات تحت امضاء و مهر امام اسماعیلی پرداختهاست. با این همه اثر جدی عدم دسترسی آقای امیری به آنها قطعا بر ایشان به عنوان آدمی با سواد، لازم میسازد که الی مطالعهِ عمیق، مشاهدهِ این آثار و تورق در این اسناد مهر سکوت بر زبان و قلمشان بزنند و در موضوعی که آگاهی ندارند ورود نکنند.
13- آقای امیری بیان کردهاند که: “فقدان موضع ایجابی در مورد شریعت، ناشی از انحطاط دستگاه امامت در این مذهب است.” باید عرض کرد، بهتر بود ایشان تصورشان را از شریعت نخست بیان میکردند تا فقدان موضع ایجابی در مورد آن قابل فهم میبود. شاید دوباره به دلیل اینکه ایشان دینداری را تنها در عصر غیبت کبری تجربهگر بودهاند و عصر ائمه یا دسترسی مستقیم به یکی از امامان را درک نکردهاند و بناء شاید تصورشان از شریعت وجود کرور کرور توضیح المسایل باشد که تقریبا در بسیاری از امور زندگی اثناعشریان اغلبا بدون ارائهی دلیل قطعی (قرآن و حدیث) و به اساس رأی فقیه حکم ارائه میدهد و شاید از انسان شیعه اثناعشری توقع دارد تا طبق این رهنما (Manual) حیات به سر ببرد و نیاز چندان به استفاده از عقل یا رویارویی مستقیم با آیات و روایات نداشته باشد. اگر چنین باشد این سنت در تشیع اسماعیلی و اثناعشری بی پیشینهاست و در میان اثناعشریان بعد از غیبت کبری و با رویارویی با بحران امام غایب و به تأسی از برادران اهلسنت تأسیس شدهاست و وجود آن با طبیعت و ذات تشیع بیگانهاست.
ولی اگر منظورشان از موضع ایجابی در شریعت بحث عبادات و اخلاق و معاملات باشد، ما صبح و شام در جماعتخانههای مان دساتیر و تعالیم امام عصرمان را میشنویم و اگر توانستهایم چهاردهصد سال سرکوب نه تنها از سوی دستگاههای حاکم بلکه همچنان روحانیان ریش دار و ریش تراشیده، معمم و غیر معمم شیعه مانند خود ایشان را تحمل کنیم و به جای توهین و تحقیر متقابل مرهم روی دردهایشان بودهایم و هنوز یکایک ما با توکل به خدا و تحت حمایت پرچم هدایت امام عصرمان به عنوان یک جماعت واحد در سراسر جهان به سر میبریم وجود موضع ایجابی در مورد شریعت عقلانی و اخلاقی اسلام است که از امامان مان فراگرفتهایم.
برای اینکه خواننده گرامی شاید فرصت و توان مطالعهِ بیشتر را نداشته باشد، این قسمت از پاسخ به آقای امیری را در همینجا به اختتام میرسانم و پرداختن به نکات متباقی در نوشتهِ ایشان را به وقت و فرصت دیگر موکول میکنم.
اخیراَ از خوانندگان اسماعیلی این صفحه تقاضامندم که هنگام رویارویی با نظرات متفاوت از منش و روش امامان مان علیهم السلام تأسی کنیم، حساب نظرات کسی را به حساب مذهب و قوم و خانواده اش نگذاریم. نباید از آنچه گله و شکایت داریم را خود مرتکب شویم. چهل نهمین امام اسماعیلی و امام حاضر و موجود ما به ما هدایت داده اند تا نظام ارزشی و اخلاقی مان را در رفتار و گفتارمان مد نظر داشته باشیم تا حضور دینمان در هر لحظهِ حیات مان ملموس و محسوس باشد. بناءَ اهانت به مقدسات شیعه اثناعشری یا هر نحلهِ دینی و مذهبی دیگر، رکیک زبانی به شخص یا خانوادهِ آقای امیری نمایانگر اخلاق طریقت ما نیست.
والسلام علیکم و علینا و علی عبادالله الصالحین
فردوس فرخ امیری
1- اسد الغابة، ج 3، ص 20
2- تاريخ ابنعساکر، ج 4، ص 21
3- معانی الاخبار، ص 132
4- منتخب میزان الحکمه، ص 1091، ح 5643
در میان تمام نظریات و پاسخها، پاسخ و نظر آقای علیجعغری برایم مفیدتر و عالی بود. با حفظ احترام و با زبان بسیار پسندیده نقد و نظر خود را به آدرس جناب علی امیری ارائه داشتهاند. اینگونه گفتگو آموزنده و سرمشق است.
گزارش به نویسنده این است که لطفاً آثار علامه نصیرالدین نصیر هنزایی را مطالعه کند تا متوجه شود که اسماعیلیان در این زمان تا چه اندازه کارهای باطنی انجام دادهاند
لطفا” یک مذهب اسلامی دیگری را معرفی کنید که مطابق قرآن اولی الامر، امام مبین شناخته شده و در جهان تأثیر گذار بوده و محترم شمرده میشود؟مذهبی که کثیرالقوم، همپذیر و بیغرض بوده و تحت یک فرمان واحد از مقام امامت در کنار جهانیان مطابق زمان در حرکت باشند و هر پیروش با سهم و پرداخت خمس، زکات و نظریات در کارهای خیریه و خدمات بشری بشکل منظم, عادلانه و مشروع زیر نام AKDN به ارزشهای انسانی و ایمانی پابند باشند؟وسلام.
جناب علی امیری! با خواندن مطلب تان در «اکنون» سوالاتی فقط در عنوان آن برایم خلق شد؛ به این صورت:
۱- آیا این قضاوت خود بر عقب نگهداشتن جهان اسلام در خرافات چیز بیشتری هم ارائه کرده می تواند؟
۲- آیا جناب امیری، از این همه تلاش امام اسماعیلی برای اثبات حقانیت اسلام چه در زمینه رفاه اجتماعی و اقتصادی، چه در زمینهٔ رفاه صحی، چه در زمینهٔ پیشرفت علم و تکنالوژی، چه در زمینهٔ تعلیم و تربیه، چه در زمینه پیشرفت هنر وفرهنگ، آگاه بوده اید؟
۳- اگر، آگاهی داشته اید، آیا مذهب این همه گام ها را در خدمت انسان مردود دانسته است؟
۴- آیا چنین قضاوت آب ریختن در آسیاب بنیادگرایی در اسلام نیست؟ آیا آگاهانه خواسته اید که
۵- تفاوت قضاوت شما با القاعده در چه است؟ اگر آن ها با کشت و کشتار و به غلامی و کنیزی کشانیدن انسان ها خود را مکلف می شمارند، شما با بیچاره نگهداشتن و در فقر زیستن اسماعیلیه موافق اید که امور خیریه را در مذهب انکار می دارید؟
۶- نوشته اید که وفات شخص اول یک مذهب قهرا پرسشی را راجع به سرنوشت آن مذهب و تحولاتی احتمالی آینده آن مطرح خواهد کرد. چه ضرورت است که چنین پرسشی را قهراً مطرح کنید؟
۷- در رحلت امام اسماعیلی در عنوان مطلب تان نوعی تشویش رونما است. آیا، این تشویش تزویری خواهد بود برای اغوا و سرو صدا انداختن یا نه چیز دیگری؟ اگر پاسخ «نه» است. آیا، به عنوان یک روشنفکر اگر برای این جماعت رحلت امام شان را تسلیت می گفتید، کدام ضرری می کردید؟
این پرسش ها فقط در عنوان برایم مطرح شد، متن کامل آن را گذر کردم، نکات زیادی ذهنم را انباشت که این اکنون گنجایش همهٔ آن را ندارد، در مطلب جدایی به آن خواهم پرداخت.
با درود جناب امیر، لازم نمیدانم که شما تشویش اسماعیلیان را کنید، ما نزدیک به ۱۴۰۰ سال است که تحت رهبری امام حی و حاضر زندگی میکنیم، با اصول و اساسات تاریخی و عصری خود دارای یک هویت مستقل جهانی هستیم، از زندگی دنیوی خود راضی بوده و در حد توان به فکر دنیای باقی نیز هستیم، اگر همت داری برو و در فکر مشکلات کلانتر باش، در ۳۴ ولایت افغانستان به شمول بامیان من و تو طالبان حاکمیت یک والی هزاره “علیگوی” را جایز نمیداند، در بیست و چند وزارت طالبان رهبری یک مسلمان “علیگوی” را جایز نمیداند، میدانی چرا؟ چون به تفسیر آنها شیعه مسلمان نیست، همین اکنون عملاً از هر زائر شیعه مذهب ۵۰ دالر اضافهتر از دیگران ستانده میشود که غیر از “احمقپولی” چیز دیگری بوده نمیتواند.
چشمت را به مشکلات کلانتر باز کن، با این طرز دید تو و نجیب بارور برای ما متعصبتر از ملاهای اکورهختک هستید، و با این وصف ما در آینده شانه به شانه هم ایستاد شده نمیتوانیم و این به نفع تو هم نیست.کاپی# و باز نوشت
این نوشتهها در چنین شرایط درد دوا نمی کند کہ ھیچ بلکہ تفرقہ و نفرت را بین ھزارہ بیشتر می کند، دوستان اھل قلم لطفا از بحث ھای ایدیولوژیک پر ھیز کنید،
و یک موضوع دیگر ره هم یاد آور شوم اینکه. سازمان حمایت از جنگ( …)بهتر است یا از صلح، سازمان حمایت از کتاب و ترویج علم بهتر است یا سلاح هسته ای و استفاده به بهانه مذهب کشتار میلیونی انسان بی خبر از همه چیز بنام لشکر مچم چه..
گذارش این است برای نویسنده که لطفاً آثار علامه نصیرالدین نصیر هنزای را مطالعه کنید تا متوجه شوید که اسماعیلیان در این زمانها چقدر کارهای باطنی انجام دادهاند.
استاد امیری می بایست در آغاز همه ابعاد اسماعیلیه را تخصصی بررسی میکرد و سپس دیدگاه خود را می نوشت. برای همه محققین بدیهی است که بزرگ ترین فیلسوفان هم چون فارابی، ابن سینا، حمید الدین کرمانی و ناصرخسرو جزء پیشگامان فلسفه، منطق و کلام اند در دنیایی اسلام و در میان عرفا نیز جایگاه خیلی برجسته دارد… کاش حد اقل فلسفه هدایت و فلسفه عدالت الهی را در باب امامت به بحث می گرفت تا میدیدیم در این بحث مقایسوی کدام مکاتب دارای برجستگی های بیشتر و مستلزم خواستگاه فلسفه هدایت و عدالت الهی قرار می گرفت و کدام بیشتر با محتوای امامت و فلسفه و منطق آن بیشتر منطبق بود. استاد امیری خیلی سطحی و به گونه شکلی از امامت اسماعیلیه سخن رانده است که به آسانی فکر میکنم قابل نقد است.
چرا من همیشه از تحقیر شدن و بدرفتاری نسبت به ما هزارههای شیعه اسماعیلی سخن گفتهام؟
آخوندهای سیدِ شیعه دوازدهامامی، سید منصور نادری و احمدشاه مسعود، بهخاطر منافع خودشان، ما هزارهها را درگیر اختلافات داخلی کردند. من روزهایی را به یاد دارم که هزارههای شیعه دوازدهامامی حاضر نبودند با ما هزارههای شیعه اسماعیلی غذا بخورند، زیرا سیدها گفته بودند که اسماعیلیان کافر، مرتد و غالی هستند. چنین برخوردهایی باعث میشد که ما هزارههای اسماعیلی نیز کینه به دل بگیریم و از یکدیگر فاصله بگیریم.
متأسفانه، ما هزارههای شیعه اسماعیلی از هر دو طرف مورد تحقیر قرار گرفتهایم. آقای علی امیری نیز در نوشتههای خود درباره باورهای مذهبی ما رویکردی متعصبانه و مغرضانه داشته است. برخی از سیدها و تاجیکهای اسماعیلی، آقای امیری را از مکتبخانه بابه مزاری متهم به توهین و بیاحترامی به هزارهها کردهاند.
من، بهعنوان یک هزاره شیعه اسماعیلی، از آقای علی امیری و دیگر اندیشمندان هزاره تقاضا دارم که برای همبستگی و اتحاد میان هزارهها تلاش کنند، نه اینکه با نوشتهها و گفتههایشان میان ما تفرقه و فاصله ایجاد کنند.
در قدم اول نوسينده بايد بداند كه اسماعليه مذهب نيست بلكه يك طريقه أز مذهب شيعه على (ع) و دين مبارك إسلام محمدى (ص) است، قسميكه به اثناشرى (١٢ امامى) مذهب نگويد، چون طريقه يا شاخه از مذهب شيعه است! وسلام
تو چی گو خوردی اولاد بی تربیه با این همه چرندیات منمن این آدرس سر تان جهنم میسازم مانند نجیب بارو که به پای ما بی افتی قوم نجس
بحثی که مطرح کردید، یک موضوع عمیق و چندبعدی است که به مسائل تاریخی، اجتماعی، و هویتی هزارهها برمیگردد. متأسفانه، اختلافات مذهبی و هویتی همیشه بهعنوان ابزاری برای تفرقهافکنی استفاده شدهاند، و هزارهها یکی از قربانیان این سیاستهای تفرقهانداز بودهاند.
چند نکته مهم در این بحث وجود دارد:
1. تمرکز بر هویت مشترک بهجای اختلافات مذهبی
هزارهها از لحاظ مذهبی متنوع هستند، اما این تنوع نباید به عامل تفرقه تبدیل شود. بلکه باید بهعنوان یک واقعیت اجتماعی پذیرفته شود و بهجای تلاش برای تعیین تکلیف مذهبی برای دیگران، باید بر اشتراکات تمرکز کرد. تاریخ نشان داده که تفرقههای داخلی ما را ضعیف کرده و دشمنان ما از این ضعف سوءاستفاده کردهاند.
2. نقد تاریخ بدون تحقیر باورهای دیگران
تاریخ پر از اتفاقات تلخ و دردناک است، اما برای پیشرفت باید تاریخ را تحلیل کرد نه اینکه از آن برای ایجاد اختلافات جدید استفاده کرد. بهجای اینکه وقت و انرژی خود را صرف اثبات ترک، مغول، یا آریایی بودن هزارهها کنیم، بهتر است بر مسائلی مانند حقوق، آموزش، اقتصاد، و پیشرفت اجتماعی تمرکز کنیم.
3. مذهب نباید ابزار سیاست و تجارت شود
برخی افراد ممکن است مذهب را وسیلهای برای تجارت، سیاست، یا کسب منافع شخصی قرار دهند. این یک واقعیت تلخ است، اما نباید باعث شود که تمام ارزشهای مذهبی زیر سؤال بروند. هر فرد حق دارد باورهای خود را داشته باشد و دیگران نیز باید این حق را بپذیرند.
4. راه نجات در اتحاد و آگاهی است
همانطور که اشاره کردید، تاریخ نشان داده که هیچ مذهبی بهتنهایی نتوانسته هزارهها را از ظلم و حقارت تاریخی نجات دهد. تنها راه نجات، اتحاد، آگاهی، و پیشرفت در عرصههای علمی، اقتصادی، و اجتماعی است. یک هزاره آگاه باید به رشد و ترقی فکر کند، نه به اختلافات مذهبی یا تاریخی که تنها به ضرر همه تمام میشود.
نتیجهگیری
باید بهجای درگیر شدن در جدالهای بیثمر، بر مسائل اساسی و حیاتی تمرکز کنیم. چالش اصلی ما مذهب، قومیت، یا تاریخ نیست، بلکه ضعف اقتصادی، نبود فرصتهای آموزشی، و نداشتن اتحاد است. اگر میخواهیم سرنوشتمان را تغییر دهیم، باید به آینده فکر کنیم و از گذشته درس بگیریم، نه اینکه درگیر اختلافات بیفایده شویم.
به نظر من، یگان مذهب که تا کنون امام حاضر و موجود است، همین طریقت و مذهب اسماعیلی است. هرکسی که به موضوع نص در امامت عقیده دارد، مسائل آينده مذهب اسماعیلی حل است، و هیچ حرفی و پرسش قابل تشویش نیست، همان گونه که مذهب بعد از رحلت حضرت محمد ص به حضرت علی ع و بعد به امام جعفرصادق ع آمده و تا چهل نوام و پنجاهمین امامان اسماعیلی رسیده، همین گون ادامه دارد…
من به یک چیز تعجب کردم اینکه کلمه دیگری بجز از سازمان خیریه پیدا نکردید ولی یک موضوع را به عرض برسانم که دانشمندان همچون ابن سینا ، ناصر خسرو، رودکی قاضی نعمان، عطار، حسن صباح ، مولانا جلال الدین محمد بلخی وغیره از جمله اسماعلیان هستند که اگر اینها را جزء از شعیه ندانیم به ما چیزی نمی ماند. موضوع دوم اینکه بعضی افراد در مورد دارایی امام اسماعلیان زیاد بحث میکنند باید یاداور شوم که معلومات کافی در مورد انواع ادارت شان ندارند. باید در مورد ادارت جماعتی و دیگر ادارت معلومات کامل داشته باشند. در مذهب اسماعلیه خمس ،مال واجبات و یا هر چیزی دیگر که می نامید به جبر نیست و اگر کسی پرداخت کند پس برای اسماعلیان از طریق سازمان مخصوص در بخش های تعلیم و تربیه، ساخت پل ها ، سرک و غیره به مصرف میرسد. ولی هقسمیکه یاد اور شدید امام اسماعلیان سازمان های خیریه و تجاری دیگری هم دارد که برای تمام انسان نیازمند کره زمین خدمت میکنند. مثال دقیق ان: هفته گذشته امام اسماعلیان ۱۰۰ ملیون یور را برای بادسازی کشور سوریه وعده همکاری داد. امام که بدون تعصب قومی، مذهبی و نژادی خدمت میکنند واقعا در قلب های مردم جا دارد و جا خواهد گرفت. زنده باد انسانیت
با سلام خدمت همه دوستان به خصوص اقای علی امیری نویسنده وصاحب نظر محترم! مقاله اقای امیری در مورد مذهب اسماعلیه قابل تعمق است اما در کل نوشته تاریخی جالبی بود. اما به جناب شان باید یاد آور شوم که انحطاط مذهبی که در مذهب اسماعلیه پیش آمده را باید در نظر بگیرند وبا وصفی که خیلی به دقت مقاله ایشان را خواندم سه موضوع مهم در مقاله ایشان قابل تامل است اول کلمه گذار مذهب اسماعلیه به سازمان خیریه غیر قابل قبول است واین عنوان وبرچسپ زدن به دور از انصاف است.دوم تاکید روی بخش معنوی امامت به نظر من کار درست نیست مقایسه امامت اسماعلیه با امامت دوازده امامی درست نیست زیرا اشکالات زیادی در امامت دوازده گانه وجود دارد که ما از گفتن آن هراس داریم یک نمونه آن غیبت طولانی امام مهدی است که از نظر عقلی با هیچ منطقی سازگاری ندارد.مذهب اسماعلیه که سلسله امامت را انتصابی نموده به یک نحوی می توان نظریه ولایت فقیه اقای خمینی استشهاد نمود.اما اینکه آیا کریم آقاخان عقل کل مذهب اسماعلیه بود ویا نه ؟ آن سخن مورد تعمق است که به نظر من باید مسئله امامت اسماعلیه از محوریت خاندانی بیرون شود.نظر آخری من در مورد نوشته علی امیری در مورد بحران اخیر در کشور است که برادران اسماعلیه مان با فقدان کدر علمی ومذهبی قوی مواجه هستند وجلو چنین تهاجمات فرهنگی ودست اندازیهای نا عادلانه را بگیرند وهمانند جامعه الازهر مرکزیت قوی فقهی وقتهایی داشته باشند.ایا رحیم آقاخان مفتی مذهبی برای جامعه اسماعلیه شده می تواند یا نه ؟ این پرسش متوجه تمام پیروان مذهب اسماعیلیان جهان است که چگونه به سلسله امامت بدون در نظر گرفتن مفاخر علمی ادامه می دهند.
بیسار عالی
نوشته عالی و تحلیلی بود، ممنون از زحمات و اشتراک گذاری تان استاد گرامی
چه خوب میشود یکبار خودت در مورد مذهب خود تحقیق داشته باشید و خرافه های که حتی منطق قبول ندارد را نقد کنید مانند بعضی موارد که فرهنگ شده روز های عاشورای و غیر عاشورای خود بیان میکند مه خواهش میکنم از شما یکبار تحقیق و مقایسه کن. و همچنان حیف نام ابن سینا بزرگ ازش استفاده میکنید.
با تشکر و سپاس از جناب استاد امیری عزیز، موضوع بسیار جالب را مورد بحث قرار داده است و اما درک و هضم آن برای انهایکه از واژگان و اصطلاحات که نیازمند شرح و بسط بیشتر دارد، بس مشکل میباشد. من دوبار خواندم و آنچه که باید می فهمیدم، نیافتم. شاید هم مخاطب افراد با علم به این واژگان بوده باشد، که من نیستم. موفق باشید.
گرچند تاریخچه وتحلیل نقاط ضعف وقوت یک مذهب در قالب یک نوشته بسیار کلی است!اما تحلیل استاد امیری عالی وبی طرفانه بود!از همه دوستان خواهشمندم که نقد ونظر شانرا در مورد خود موضوع ارائه دهد نه تخریب نویسنده!به هرصورت تحلیل از وضعیت مکاتب ومذاهب باید در این عصر صورت بگیرد
درود استاد امیری عزیز ، تولد اکنون برای شما و خوانده گانش مبارک باد عرض میکنم. قدم های بی لغزش و دستان باتوان و قلم شما را پررنگ تر از همیشه آرزو دارم. استاد عزیز از اولین خط شما مستفید شدم و بنظرم همهی ادیان و زیر مجموعه اش نیاز بروزرسانی عمیق دارد. یک ارزیابی دقیق تضمین نقش یا بقایی این پدیده را میکند اما اگر نباشد خلای قابل احساس خواهد بود پس برای نشان دادن یک نقشه مناسب حتمن به وجود شما نیاز است. سلامت بخیر باشید. نوروز تان مبارک!
حیف میدانم بر آن جوان هزاریکه سالهای سال درس خواند مطالعه کرد تا در جامعه هزاره و افغانستان خدمت کند اما متاسفانه در اخیر نوکر و چاپلوس دربار چون روحانیون ایران شود.
من آینده این جوان را بجز جاسوس ایران در افغانستان بیشتر نمی بینم که بخاطر جلب توجه باداران رحانیون خود را با نوشتن نظریات نامطلوب در باره یک مذهب دیگر بنویسد.
پاسخ تان نه علمی بود و نه قناعت بخش فقط یک پاسخ از روی احساسات عقیدتی است.
من خرسندم که یکی از حامیان رسانه ‘اکنون’ باشم. جوامع افغانستان بخصوص جامعه هزاره به همچو رسانه یی که بتواند با رسانه های مانند بی بی سی و امثالهم رقابت کند، نیازمند جدی دارد تا دیگر شاهد حق تلفی و بی عدالتی علیه هزاره ها نباشیم. من بتوانم از رسانه های مربوط به هزاره ها حمایت خواهم کرد.
به نام خداوندی که دانا و نادان در نزد او یکسان نیستند.
نوشتهٔ آقای علی امیری با عنوان «اسماعیلیه؛ گذار از مذهب به سازمان خیریه» را با دقت مطالعه کردم و تلاش نمودم بدون پیشداوری و با انصاف، نکات قابل بررسی آن را مرور و به هر یک بپردازم.
لازم به ذکر است که بنده نماینده یا سخنگوی طریقت اسماعیلی نیستم و هیچکس جز با انتصاب امام عصر صلواتاللهعلیه این مسئولیت را ندارد. هدف من از نگارش این موارد، حمله به شخصیت آقای امیری یا مذهب و قوم ایشان نیست، بلکه ارائهٔ بینش یک فرد اسماعیلی در برابر مقالهٔ مذکور است.
حال به نکات قابل بحث در نوشتهٔ برادر علی امیری میپردازم:
1. ادعای همپیوندی علم، امامت و سیاست در شخصیت امام اسماعیلی: آقای امیری بیان میکنند که عملکرد واقعی امام مستلزم حکمرانی و فرمانروایی است. هرچند تاریخ اسماعیلی تأسیس خلافت فاطمی و حکومتهایی مانند الموت را در بر دارد، اما انحصار فضایل امام به علم و سیاست، اساسی در منابع اسماعیلی ندارد.
2. پیوند دادن قرامطه به جریان اصلی اسماعیلیه: نویسنده رفتار خصمانهٔ دستگاههای حاکم در برابر اسماعیلیه را با اعمال قرامطه توجیه میکند. این مقایسه مانند نسبت دادن رفتارهای بابیان و بهائیان به شیعهٔ اثناعشری است که دور از انصاف و عوامفریبانه خواهد بود.
3. اشاره به مؤیدالدین شیرازی: آقای امیری بدون ذکر صحیح نام و ترتیب تاریخی، از شخصیتهایی مانند المؤید فی الدین شیرازی رحمهالله یاد میکنند که نشاندهندهٔ عدم دقت کافی است.
4. ادعای تأثیرپذیری خلفای فاطمی از قاضی نعمان مصری: چند اشکال در این ادعا وجود دارد:
a. شخصی به نام قاضی نعمان مصری وجود ندارد؛ بلکه سیدنا قاضی النعمان مغربی قاضیالقضات سومین و چهارمین خلیفهٔ فاطمی بودهاند.
b. کتاب دعائم الاسلام تنها اثر برجستهٔ ایشان نیست و آثار مهم دیگری نیز دارند.
c. قاضی النعمان در کتاب المجالس و المسایرات اشاره میکنند که از محضر ائمه علیهمالسلام کسب فیض میکردهاند، بنابراین نگرشهای فاطمی بر دیدگاههای او بنا نشده است.
5. مطرح کردن «ستر» یا امام پنهان در دورهٔ الموت: آقای امیری بیان میکنند که در این دوره نه امامی بود و نه نصی اعتبار داشت. این ادعا با منابع تاریخی و آثار محققانی مانند دکتر دفتری در تضاد است.
6. مقایسهٔ مولانا حسن علی ذکرهالسلام با نواب خاص دوازدهمین امام اثناعشری: این تشبیه نابجاست، زیرا مولانا حسن در جهانبینی اسماعیلی به عنوان امام مستقر شناخته میشوند، در حالی که نواب خاص در اثناعشریه چنین جایگاهی ندارند.
7. ادعای لغو شریعت در اعلان قیامت: این ادعا مبتنی بر عدم آگاهی است.
8. ادعای عدم تلقی امام بودن مولانا شاه حسنعلی علیهالسلام توسط هزارههای اسماعیلی: این ادعا نشاندهندهٔ سطحینگری نویسنده است.
9. پرسش دربارهٔ زمان پایان ستر: این سؤال با مطالعهٔ آثار محققانی مانند دکتر دفتری قابل پاسخ است و مطرح کردن آن نشاندهندهٔ بیاطلاعی نویسنده است.
10. ادعای عدم مطرح بودن نسبت امامت با علم پس از حمیدالدین کرمانی: این ادعا نادرست است؛ زیرا در دورهٔ الموت و پس از آن، نظر «تعلیم» و وجود معلم صادق با علم تأییدی مطرح بوده است.
به دلیل طولانی شدن بحث و رعایت حوصلهٔ خوانندگان گرامی، ادامهٔ این بررسی را در فرصتی دیگر ارائه خواهم کرد.
و یک موضوع دیگر ره هم یاد آور شوم اینکه. سازمان حمایت از جنگ( …)بهتر است یا از صلح، سازمان حمایت از کتاب و ترویج علم بهتر است یا سلاح هسته ای و استفاده به بهانه مذهب کشتار میلیونی انسان بی خبر از همه چیز بنام لشکر مچم چه..
آفرین علی مدد نظری
آقای علی امیری فارغ التحصیل جامعه المصطفی است. جامعه المصطفی نیروهای فکری سپاه قدس را در کشورها تمویل می کند. بنابراین خزعبلات و چرندیاتی را تحت نام نقد، پژوهش و یا زیر لباس تحقیق ارائه می کنند که آن جامعه و یا مردم مورد نظر به سمت تحقیر افکارشان پیش برود تا زمینه جعل و خرافات با نام های مقدس ایجاد شود. خزعبلات آقایون شبه آکادمیک جامعه المصطفی، هزاره ها را به سمت بی هویتی سوق داد. این ماموریت ویژه فارغ التحصیلان جامعه المصطفی یا موسسه آموزشی نیروهای فکری سپاه قدس است.من معتقدم کسانی امثال اسد بودا، علی امیری و….فقط دنبال نابودی و تحقیر همبستگی هزاره ها هستند.
نبشته جالب و در خور تامل.
هزاره ها از مذهب عبور کردن. البته نه معنای بیدینی بلکه غالب هزاره های امروز مذهب را شخصی دانسته و ربط آن را بسیاست نادرست میدانند. هر نوع سخن یا مقاله ای که وحدت هویتی هزاره ها را خدشه دار کند قابل قبول نیست. مقاله آقای امیری فکر کنم اصل هویت هزارگی را تحت شعاع مذهب ارزیابی میکند و حتما باعث رنجش قومای اسماعلیه هم میشود
دیدگاهها بستهاند.